در میانه تحولات پرشتاب خاورمیانه و عقبنشینی نسبی آمریکا از معادلات منطقه، قاهره و تهران آرامآرام در حال آزمودن مسیری تازهاند؛ مسیری که با «انفتاح محدود» مصر و «دیپلماسی هستهای» ایران تعریف میشود و میتواند معادلات سنتی قدرت در جهان عرب و خاورمیانه را دستخوش بازترسیم کند
مصطفی کمال، تحلیلگر مصری در امور امنیت منطقه ای
سالهای اخیر شاهد دگرگونیهای عمیقی در محیط بینالمللی و منطقهای بوده که مصر و ایران را به بازنگری در رویکرد خود نسبت به روابط دوجانبه واداشته است. با عقبنشینی نسبی ایالات متحده از پروندههای خاورمیانه، میدان برای قدرتهای منطقهای با اندازه متوسط گشوده شد تا نقشهای خود را در محیط ژئوپلیتیکی سیال و در حال حرکت بهسوی چندقطبیگرایی بازتعریف کنند. این بستر، فضایی مساعد برای گشایشهای حسابشدهای فراهم آورد که فراتر از قطببندیهای سنتی میرود و فرصتی در اختیار قاهره و تهران گذاشت تا مسیرهای تازهای از دیپلماسی را بیازمایند.
از منظر ایران، گذار از استراتژی «دفاع پیشدستانه» از طریق گروه های مقاومت به سمت رویکردی بازتر در قبال دولتهای منطقه، لحظهای سرنوشتساز بود. تهران در سالهای اخیر با چالشهای سختی روبهرو شد؛ از جمله هدف قرار گرفتن تأسیسات هستهایاش، افزایش فشارها بر نفوذش در عراق، لبنان، یمن و سوریه، و نیز آشفتگی داخلی. این تحولات، ایران را وادار به بازنگری در رویکرد امنیتی و تلاش برای کاهش فشارها از طریق بهبود روابط با قدرتهای کلیدی منطقه، بهویژه عربستان و مصر، کرد. از اینرو نزدیکی به قاهره دیگر صرفاً گامی تاکتیکی و گذرا نیست، بلکه بازتاب درکی استراتژیک در ایران از ضرورت ساختن منظومهای باثباتتر و متنوعتر از روابط.
در سوی مقابل، کاهش توان واشنگتن برای تحمیل راهحلهای منطقهای، مصر را به سمت تنوعبخشی به شراکتهای خارجی و گشودگی به قدرتهای غیرسنتی سوق داده است. قاهره، ایران را صرفاً بهعنوان یک رقیب تاریخی نمیبیند، بلکه آن را بازیگری اصلی میداند که در هر ترتیبات منطقهای مربوط به امنیت و ثبات نمیتوان نادیده گرفت. از همینجا، رویکرد «گشایش محدود» شکل گرفته است؛ رویکردی که به مصر امکان مانور بیشتری میدهد، بیآنکه توازن خود با ائتلافهای عربی یا شراکتهایش با ایالات متحده را از دست بدهد.
در این چارچوب، میانجیگری هستهای بهعنوان نشانهای از ورود عمیقتر مصر به پروندههای حساس مرتبط با ایران پدیدار شد. نشست سهجانبه در قاهره میان عباس عراقچی وزیر خارجه ایران، همتای مصری او، و رافائل گروسی مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی صرفاً یک رویداد تشریفاتی نبود، بلکه پیامی سیاسی روشن داشت: قاهره آماده است اعتبار تاریخی خود در پرونده عدم اشاعه را برای مدیریت گفتوگویی فنی ـ سیاسی که میان تهران و جامعه جهانی پیوند برقرار کند، بهکار گیرد. این گام، مصر را در موقعیتی قرار میدهد که بتواند نقشی تازه بهعنوان پلی میان جهان عرب و ایران در مسائل هستهای ایفا کند.
بُعد اقتصادی نیز بهعنوان اهرمی افزوده برای نزدیکی عمل میکند. ایران، مصر را دریچهای طبیعی به سوی بازار آفریقا میداند و قاهره نیز به ایران به چشم منبعی بالقوه برای تأمین انرژی با شرایط رقابتی مینگرد؛ بهویژه در بحبوحه بحران جهانی و افزایش بهای نفت. باوجود تحریمها، استفاده تهران از «ناوگان سایه» برای صادرات نفت، فضای لازم را برای ترتیبات تجاری انعطافپذیر ایجاد میکند؛ ترتیباتی که میتواند به مصر در تأمین بخشی از نیازهای انرژی خود کمک کند، بیآنکه به رویارویی مستقیم با واشنگتن بینجامد. این منطق اقتصادی، زمینهساز شراکتی مبتنی بر منافع متقابل است.
در بعد نظامی، هرچند اعلام رسمی همکاری مستقیم دشوار است، اما گزارشهای متعددی از علاقهمندی مصر به آشنایی با برخی فناوریهای پهپادی ایران یا تجارب مرتبط با سامانههای دفاعی کمهزینه حکایت دارد. از نگاه تهران، ادغام مصر در هرگونه فرمول همکاری دفاعی ـ ولو در سطح محدود ـ دستاوردی سیاسی و راهبردی به شمار میآید، در حالیکه قاهره تنوعبخشی به منابع تسلیحاتی را ابزاری برای افزایش قدرت مانور خود در روابط با غرب میداند.
بااینحال، توازن منطقهای همچنان عامل تعیینکننده در سرنوشت این نزدیکی خواهد بود. مصر مایل نیست روابط نزدیک خود با کشورهای عربی را به خطر اندازد و بهخوبی آگاه است که هرگونه گشایش بیشازحد بهسوی ایران میتواند حساسیتهایی را در ریاض و ابوظبی برانگیزد. ازاینرو قاهره ترجیح میدهد تدریجی حرکت کند و چارچوبی از «گفتوگو بدون اتحاد» را حفظ کند؛ مدلی که به او امکان میدهد از کانالهای ارتباطی با تهران بهرهبرداری کند بیآنکه درگیر بلوکبندیهای شدید منطقهای شود. ایران این رویکرد را نه مانع بلکه فرصتی میبیند، چراکه جایگاه مصر بهعنوان میانجی متوازن میتواند به تهران برای شکستن حلقه انزوای منطقهای یاری رساند.
بااینهمه، چالشهای منطقهای پابرجا همچنان بر مسیر روابط سایه افکندهاند؛ در صدر آن پروندههای سوریه، یمن و لبنان. قاهره باور دارد گسترش نفوذ ایران در این عرصهها مداخله خارجی را تشدید میکند، در حالیکه تهران این پروندهها را مجالی برای گفتوگو و تفاهم میداند، نه علتی برای قطع رابطه. موفقیت هرگونه نزدیکی واقعی به توانایی دو طرف در مدیریت این پروندههای حساس وابسته خواهد بود، بیآنکه به مانعی ساختاری بدل شوند.
در این بستر، اهمیت دیپلماسی چندجانبه برجسته میشود. گنجاندن مصر در ترتیبات هستهای میتواند راه را برای تشکیل یک کنسرسیوم هستهای منطقهای بگشاید که میان بُعد عربی و ایرانی پیوند برقرار کند و تحت نظارت آژانس اداره شود. همچنین همکاری سهجانبه مصر، ایران و عمان میتواند به سکویی تازه برای گفتوگو بدل شود؛ سکویی که توانایی پر کردن شکاف میان تهران و جهان عرب را افزایش دهد و فضای بیشتری برای قاهره فراهم آورد تا جایگاه خود را بهعنوان بازیگری توازنبخش تثبیت کند.
سناریوهای آینده این نزدیکی، از عادیسازی گزینشی محدود به حوزههای اقتصادی و دیپلماسی هستهای، تا تفاهم کارکردی محدود برای منافع مشترک در برههای خاص، یا حتی بازگشت به عقب در نتیجه تشدید تنشهای منطقهای یا فشارهای خارجی، در نوسان است. آنچه مسلم به نظر میرسد، این است که دو طرف این رابطه را سرمایهگذاری بلندمدت تلقی میکنند: برای ایران فرصتی برای گسترش روابط و تقویت مشروعیت منطقهای، و برای مصر ابزاری برای تقویت موقعیتش بهعنوان قدرتی توازنبخش که توانایی مدیریت تناقضهای منطقه را دارد.
در نهایت میتوان گفت مسیر گشایش مصر و ایران بیش از آنکه گسستی از گذشته باشد، بیانگر بلوغی تازه در درک متقابل اهمیت آرامسازی و گسترش دایره منافع مشترک است. گرچه محیط منطقهای همچنان مملو از پیچیدگیهاست، اما وجود کانالهای ارتباطی پایدار و ترجیح منطق تدریج بر جهشهای ناگهانی، شانس ادامه این مسیر را تقویت میکند و راه را برای نقشی فعالتر از سوی مصر در بازسازی توازنهای منطقهای بر پایه استقلال و انعطافپذیری بیشتر هموار میسازد.