در حالیکه افکار عمومی جهان بر توافق اخیر اسرائیل و حماس متمرکز است، دو رسانه پرنفوذ غربی ـ نیویورکتایمز و اورشلیم پست ـ همزمان گزارشهایی منتشر کردهاند که در ظاهر تحلیلی اما در باطن، حامل پیامهای سیاسی هدفمند علیه ایراناند. تحلیل محتوای این گزارشها نشان میدهد که هر دو رسانه، با حذف نقش فعال تهران در تحولات منطقه، میکوشند روایت تازهای از «ایران منزوی و تحت فشار» بسازند.
ایرانویو۲۴ – تحلیل رسانهای
در پی تحولات پرشتاب خاورمیانه پس از توافق اخیر میان اسرائیل و حماس، رسانههای غربی و اسرائیلی در روزهای اخیر موج تازهای از روایتسازی درباره ایران را آغاز کردهاند. دو گزارش منتشرشده در نیویورکتایمز و اورشلیمپست بهصورت هماهنگ، تلاش کردهاند تصویری خاص از وضعیت داخلی، منطقهای و هستهای ایران ارائه دهند؛ تصویری که در ظاهر تحلیلی است، اما در لایههای پنهان خود، اهداف سیاسی و جهتگیریهای آشکار ضدایرانی را دنبال میکند.
هر دو گزارش با استفاده از چارچوبی مشابه، ایران را کشوری درگیر فشار داخلی، نارضایتی اقتصادی و انزوای بینالمللی توصیف میکنند. در گزارش نیویورکتایمز، تهران بهعنوان «پایتختی مضطرب و بیثبات در سایه تحریمها و تهدیدهای نظامی» معرفی شده است، در حالیکه اورشلیمپست از «شکافهای اجتماعی و نارضایتی فزاینده در میان نسل جوان ایرانی» سخن میگوید. این الگو، بخشی از سیاست رسانهای گستردهتری است که میکوشد ایران را نه بهعنوان بازیگری فعال در تحولات منطقه، بلکه بهعنوان کشوری در آستانه فرسایش داخلی تصویر کند.
در حالیکه ایران در ماههای گذشته با خویشتنداری نقشی کلیدی در مهار تنشهای منطقهای و میانجیگری منطقه ای و کنترل بحران داشته است، در هر دو گزارش یادشده، این نقش یا حذف شده یا با واژگانی خنثی و کماثر توصیف میشود. بهجای آن، تمرکز تحلیلها بر «تشدید انزوای تهران»، «افزایش فشار بر سیاست خارجی ایران» و «تغییر محاسبات متحدان منطقهای» قرار گرفته است.
چنین چینشی از مفاهیم، هدفی روشن دارد: القای این تصور که ایران از تحولات سیاسی جدید، بهویژه توافق اسرائیل و حماس، کنار گذاشته شده است. شیوه واژهگزینی دو گزارش نیز از نظر تحلیل گفتمان رسانهای، روشی غیرمستقیم برای مشروعیتبخشی به فشار سیاسی و اقتصادی علیه ایران است، بدون آنکه لزوماً ادبیات خصمانه آشکار به کار گرفته شود.
بررسی محتوای دو گزارش، که در گزارشهای مشابه رسانههای همسو نیز تکرار میشود، نشان میدهد که هدف اصلی، نه صرفاً اطلاعرسانی بلکه جهتدهی به برداشت عمومی از ایران است. این جهتدهی را میتوان در چهار محور خلاصه کرد:
-
تضعیف جایگاه استراتژیک ایران در معادلات خاورمیانه و کاهش وزن سیاسی تهران در مذاکرات آتی؛
-
مشروع جلوهدادن سیاست تحریم و فشار حداکثری با توصیف مشکلات اقتصادی ایران بهعنوان نتیجه «سیاستهای داخلی»؛
-
تقویت همگرایی کشورهای عربی با غرب و اسرائیل از طریق تصویرسازی از ایران بهعنوان تهدید مشترک؛
-
القای فرسایش اجتماعی و سیاسی در داخل ایران با هدف تأثیرگذاری روانی بر افکار عمومی ایرانیان، با این پیام که در آستانه تحولات بزرگی هستید.
روایتهای اخیر منتشر شده در نیویورکتایمز و اورشلیمپست در قالب تحلیلهای خبری ارائه میشوند، اما میتوان آنها را بخشی از یک شبکه گفتمانی هماهنگ برای بازتعریف نقش ایران در نظم منطقهای قلمداد کرد.
در شرایطی که ایران در مرکز معادلات انرژی، امنیت و ژئوپلیتیک خاورمیانه قرار دارد، تلاش برای تصویرسازی آن به عنوان بازیگری منزوی یا ناکارآمد بیش از آنکه بازتاب واقعیات باشد، ابزاری برای مدیریت ادراک افکار عمومی جهانی محسوب میشود.
پاسخ مؤثر به چنین روندی نیازمند تولید روایت مستند، مستدل و مبتنی بر دادههای میدانی است؛ روایتی که هم برای جامعه داخلی قابل اعتماد باشد و هم برای مخاطبان بینالمللی شفاف و خواندنی جلوه کند.
تحلیل کارشناسان رسانهای نشان میدهد ایران برای مواجهه با این چارچوب خبری، نیازمند تقویت روایت ملی از واقعیت است؛ روایتی که نه به نفی کامل نقدها بپردازد و نه اجازه دهد چارچوب تحلیلی غربی تنها مرجع قضاوت درباره کشور باشد.
رسانههای داخلی میتوانند با ارائه گزارشهای مبتنی بر داده، گفتوگو با نخبگان مستقل و بازتاب دیدگاههای متنوع بینالمللی، تصویری متوازنتر و حرفهایتر از وضعیت کشور ارائه کنند. این رویکرد علاوه بر افزایش اعتبار رسانهای داخلی، توان تحلیل مستقل و مقابله با روایتهای جهتدار غربی را نیز تقویت میکند.