AR | EN

1404-07-13 05:45

AR | EN

1404-07-13 05:45

اشتراک گذاری مطلب

ابعاد استراتژیک مناقشه اسرائیل-ایران

جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، که بسیاری آن را پایان توان تهران می‌دانستند، به شکستی غیرمنتظره برای تل‌آویو و عقب‌نشینی واشنگتن ختم شد؛ نبردی که نه تنها افسانه شکست‌ناپذیری ارتش اسرائیل را فرو ریخت، بلکه ایران را به‌عنوان قدرتی نوظهور در معادلات خاورمیانه تثبیت کرد.
دکتر محمد خان، استاد علوم سیاسی و روابط بین‌الملل دانشگاه بین‌المللی اسلام‌آباد

جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل با نتایجی غیرمنتظره پایان یافت. با توجه به توان نظامی اسرائیل و حمایت بی‌دریغ ایالات متحده، به طور گسترده تصور می‌شد که ایران چنان تحت فشار قرار گیرد که دیگر قابل شناسایی نباشد و اسرائیل به‌عنوان قدرتی مسلط و بی‌رقیب در خاورمیانه ظاهر شود. ایران که بیش از دو دهه تحت تحریم‌های شدید اقتصادی و نظامی قرار داشت، به نظر می‌رسید تجهیزاتی برای مقاومت در برابر نیروی نظامی اسرائیل – که از سوی آمریکا و اروپا حمایت می‌شد – در اختیار ندارد. افزون بر این تصور می شد، ایران از زمان انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ با انزوای منطقه‌ای روبه‌رو بوده و بیشتر دولت‌های عربی با آن رابطه دوستانه نداشتند. در چنین شرایطی، جنگ ۱۲ روزه به‌عنوان تقابلی میان ایران و «دیگران» تلقی می‌شد.
با این حال، پایان این درگیری کوتاه اما شدید و فناورانه، همه پیش‌بینی‌ها را برهم زد: ایران پیروز شد و خود را به‌عنوان قدرتی نوظهور در منطقه تثبیت کرد.

پیروزی ایران بر اسرائیل و متحدانش را می‌توان به پنج عامل کلیدی نسبت داد:
الف) اراده ملی: پایداری ملت ایران که تحریم‌های سخت منطقه‌ای و جهانی را تحمل کرده بودند.
ب) رهبری: رهبری آینده‌نگر، صادق و ایثارگری که اعتماد ملی را در اختیار داشت.
ج) نوآوری: تیمی از دانشمندان پرشور و خلاق که پیشرفت‌های تازه‌ای در فناوری‌های جنگ آینده ایجاد کردند.
د) حرفه‌ای‌گری نظامی: ارتشی سازمان‌یافته و حرفه‌ای با لایه‌های چندگانه فرماندهی.
ه) ایمان معنوی: باور استوار به قدرت الهی خداوند که استقامت و روحیه ایران را تقویت کرد.

اعلام ناگهانی آتش‌بس از سوی دونالد ترامپ، پس از حملات موشکی ایران به پایگاه‌های نظامی آمریکا – به‌ویژه پایگاه العدید در دوحه قطر – تحلیلگران سیاسی و نظامی را شوکه کرد. پس از این حملات موشکی، پیش‌بینی می‌شد آمریکا به شدت به ایران حمله کند و تلفات سنگین نظامی، اقتصادی و انسانی به بار آورد. حتی آمریکا پس از بمباران سه مرکز هسته‌ای ایران، وعده حمله‌ای تمام‌عیار داده بود. اما برخلاف انتظار، ترامپ به‌طور یک‌جانبه آتش‌بس اعلام کرد. دلایل تصمیم او همچنان محل گمانه‌زنی‌های فراوان است و توضیح روشنی ارائه نشده است.

پژوهشگران امنیتی دو تفسیر اصلی از این رویداد دارند. یک گروه معتقدند کل جنگ ایران–اسرائیل ممکن است نمایشی برنامه‌ریزی‌شده بوده باشد، به‌طوری که حملات موشکی و ضربات بعدی آمریکا از پیش هماهنگ شده بود. با این حال، این نظریه به سختی با غافلگیری، نوآوری و ماهیت اطلاعات‌محور حملات اسرائیل بر ایران سازگار است که نشان‌دهنده یک منازعه واقعی و دیرینه بین دو کشور است. گروه دیگر از پژوهشگران روابط بین‌الملل تحلیل متفاوتی ارائه می‌دهند و سه عامل اصلی و دو ملاحظه تکمیلی را مطرح می‌کنند:

۱) دست‌کم گرفتن اراده ایران: پیش از جنگ، هم تل‌آویو و هم واشنگتن توان نظامی و عزم ملی ایران را ناچیز شمردند و تصور داشتند ایران ظرف چند روز تسلیم می‌شود. حملات اولیه به فرماندهان ارشد نظامی، دانشمندان و مراکز تسلیحاتی ایران نیز ظاهراً این فرض را تأیید می‌کرد. با این حال، رهبری ایران به سرعت سازمان گرفت و پاسخ داد و حملات موشکی بر شهرهای بزرگ اسرائیل آغاز شد که موجب وحشت و نگرانی گسترده در داخل اسرائیل شد. شدت این حملات به مرور افزایش یافت و ناامنی و سرخوردگی رهبران سیاسی و نظامی اسرائیل را تشدید کرد.

۲) بحران سیاسی و نظامی اسرائیل: گستردگی حملات متقابل ایران نخست‌وزیر اسرائیل، نتانیاهو، را واداشت تا از ترامپ درخواست کمک کند؛ زیرا هم از شکست نظامی بیم داشت و هم با مخالفت‌های داخلی فزاینده علیه رهبری‌اش روبه‌رو بود. نخست‌وزیر اسرائیل از ارتباطات خود با نخبگان سیاسی آمریکا برای فشار بر ترامپ جهت تشدید جنگ استفاده کرد. در همین حال، اطلاعات آمریکا که پیش‌تر عمق عزم و توان نظامی ایران را درک کرده بود، در ابتدا فقط حمله‌ای محدود به سایت‌های هسته‌ای خالی از تجهیزات را برنامه‌ریزی کرده بود. با وجود این، پاسخ ایران محدود، اما از نظر نمادین مهم و از پیش اعلام‌شده باقی ماند.

۳) محاسبات سیاسی در آمریکا: نتانیاهو با اتکا به نفوذ لابی اسرائیل در آمریکا توانست موضعی تهاجمی‌تر از سوی واشنگتن به دست آورد. او امیدوار بود با کشاندن آمریکا به جنگ، موقعیت اسرائیل تقویت شود. با این حال، حملات آمریکا به تأسیسات هسته‌ای ایران که خسارت اندکی وارد کرد، موجب واکنش منفی داخلی در آمریکا شد و ترس از پاسخ‌های ایران را افزایش داد.

آتش‌بس فوری ترامپ را می‌توان در پرتو دو ملاحظه راهبردی وسیع‌تر هم تحلیل کرد:
الف) گزینه‌های راهبردی ایران: ایران توانایی داشت به همه پایگاه‌های آمریکا در خاورمیانه حملات موشکی انجام دهد، چه به‌طور مستقیم و چه از طریق نیروهای نیابتی، و کل منطقه را در محاصره قرار دهد. چنین اقدامی می‌توانست توازن راهبردی را به‌شدت تغییر دهد.
ب) افکار عمومی عربی: در حالی که نخبگان عربی همواره در کنار آمریکا و اسرائیل بودند، توده‌های عربی روزبه‌روز از آشوب‌های منطقه‌ای بیشتر نگران شدند. بسیاری در جهان عرب دریافتند که این جنگ نه برای امنیت ملت‌های عربی، بلکه بخشی از یک پروژه امپریالیستی گسترده‌تر از سوی آمریکا و اسرائیل است و ایران نیرویی است که در برابر این طراحی ایستاده است.

برای جهان عرب، این جنگ سه درس کلیدی به همراه داشت:
الف) ضرورت پایان دادن به واگذاری حاکمیت خود به قدرت‌های خارجی،
ب) اهمیت بازنگری در اعتماد کورکورانه به غرب و توافق‌های ابراهیم،
ج) فوریت ایجاد اتحاد گسترده‌تر اسلامی برای مقابله با تهدیدات بیرونی.

در نهایت، مقاومت ایران در برابر اسرائیل و آمریکا نه تنها افسانه شکست‌ناپذیری ارتش اسرائیل را در هم شکست، بلکه چشم‌انداز راهبردی خاورمیانه را نیز دگرگون کرد و نشان داد قدرتی منطقه‌ای نوین در حال ظهور است.

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *