AR | EN

1404-04-27 10:32

AR | EN

1404-04-27 10:32

اشتراک گذاری مطلب

اقتدار روی باندِ نمایش؛ وقتی سیاست به تئاتر بدل می‌شود

عبور بمب‌افکن‌های راهبردی از فراز کاخ سفید، نشانه‌ای از افول عقلانیت راهبردی است که در قامت یک قانون مالیاتی ضرب‌المثل «دولتِ تئاتر» را به نمایش گذاشت؛ ترامپ با این نمایش نظامی اقتصادی کوشید مشروعیت خود را بر ویرانه‌های نظریه‌پردازی و دیپلماسی بنیان کند، اما این آتش‌بازی قدرت نه تنها بحران‌ها را خاموش نکرد، بلکه جرقه‌های ملی‌گرایی مقاوم در ایران و فرسایش بی‌وقفه اعتماد داخلی را شعله‌ور ساخت.

کیوان دارابخانی، کارشناس مسائل حقوقی

رفتار ترامپ در پیوند زدن تصویب یک قانون مالیاتی با نمایش اقتدار نظامی، نه صرفاً یک اقدام نمادین، بلکه تبلوری از سیاست‌ورزی نمایشی در بستر یک نظم بحران‌زده بود؛ سیاستی که در آن، رئیس‌جمهور نه بر مبنای نظریه‌پردازی مستحکم یا مهندسی حکمرانی، بلکه با بهره‌گیری از نمایش قدرت، در پی کسب مشروعیت مردمی و بازسازی چهره‌ای کاریزماتیک از خود به عنوان منجی اقتصادی و ضامن امنیت ملی بود.

در چنین وضعیتی، نمایش قدرت نظامی، همچون عبور بمب‌افکن‌های راهبردی بر فراز کاخ سفید، با هدف تقویت تصویر اقتدار در ذهن طبقات متوسط جامعه آمریکا صورت گرفت؛ مخاطبانی که هم‌زمان با بحران‌های معیشتی، به دنبال نقطه اتکایی برای حس امنیت بودند. ترامپ با تاکید بر کاهش مالیات‌ها، افزایش بودجه دفاعی و یادآوری حملات هوایی به ایران، در واقع تلاشی هماهنگ برای ترکیب سیاست‌های اقتصادی با مفاهیم امنیتی انجام داد و این دو را به عنوان دو روی یک سکه در ذهن جامعه بازسازی کرد.

اما این رفتار، در بطن خود دچار تناقضی بنیادین بود. همان‌گونه که برژینسکی سال‌ها پیش هشدار داده بود، هرگونه فشار خارجی یا اقدام نظامی علیه ایران نه‌تنها به تضعیف انسجام داخلی آن منجر نمی‌شود، بلکه هم‌افزایی میان هویت دینی و ملی را تقویت کرده و ساختاری از مقاومت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی را بازتولید می‌کند. یعنی دقیقاً آن پدیده‌ای که در پی حمله اخیر اسرائیل به ایران و هم‌زمانی آن با بحران غزه نمایان شد؛ پیوند میان ملی‌گرایی تهدیدشده و تشیع مظلوم، که در بستر تمدنی ایران، به نیرویی انفجاری و بسیج‌گر بدل شد.

از سوی دیگر، اینگونه اقدامات، آن‌چنان که در تحلیل‌های فلسفه‌ی سیاسی نیز آمده، تلاشی از سوی طبقه حاکم برای تثبیت سلطه از طریق ابزارهای فرهنگی و نمایشی است. تصویب یک قانون اقتصادی در کنار رژه هواپیماهای بمب‌افکن و جنگنده، در حقیقت تلاشی برای اقناع عمومی و مشروعیت‌بخشی به سیاست‌هایی بود که از دل آن، رضایت عمومی نه بر اساس عدالت، بلکه با ابزارهای هیجانی و اقتدارگرایانه به‌دست آید.

اما در دنیای امروز، که ساختارهای قدرت دچار فرسایش شده و جهان به‌سمت چندقطبی شدن پیش می‌رود، چنین ترفندهایی اگرچه ممکن است در کوتاه‌مدت اثرگذار باشد، اما در بلندمدت سبب تضعیف چهره واقعی دولت و آشکارسازی فاصله میان حکمرانی ادعایی و واقعیت اجتماعی خواهد شد. ترامپ با این نمایش، تلاش کرد خود را معمار بازسازی اقتصادی و حافظ اقتدار ملی معرفی کند، اما آنچه در عمل شکل گرفت، افزایش هزینه‌های راهبردی، تعمیق شکاف‌های اجتماعی و بازتولید هویت‌های مقاوم در جبهه‌های مقابل بود.

در نهایت، این‌گونه پیوند میان اقتصاد و قدرت نظامی، زمانی می‌تواند مشروعیت‌آفرین باشد که در بستری از عقلانیت راهبردی، گفت‌وگو با جامعه و انسجام درونی دولت شکل بگیرد؛ نه آنکه به‌سان یک تئاتر سیاسی، با برجسته‌سازی قدرت نظامی، تلاش شود واقعیت‌های تلخ اقتصادی و ناکارآمدی سیاستی به حاشیه رانده شود. این همان نقطه‌ای است که فاصله میان حکمرانی واقعی و حکمرانی نمایشی خود را آشکار می‌کند.

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *