تحولات اخیر یمن نشان میدهد که عربستان سعودی و امارات متحده عربی دیگر صرفاً بازیگران منطقهای در یک منازعه پیرامونی نیستند، بلکه بهتدریج در حال ایفای نقش نیابتی در راهبرد امنیتی اسرائیل هستند؛ راهبردی که هدف آن، مهار یمن بهعنوان یکی از اضلاع فعال محور مقاومت و جلوگیری از گشایش جبههای جدید علیه تلآویو در معادلات جنگ آینده غرب آسیاست.
ایران ویو24- بین الملل
عربستان سعودی و امارات متحده حملات خود به یمن را از سرگرفته اند. تحولات جاری در پرونده یمن را نمیتوان در سطح یک منازعه داخلی یا حتی در چارچوب رقابت سنتی عربستان سعودی با جنبش انصارالله فهم و تبیین کرد. آنچه امروز در جغرافیای یمن در حال وقوع است، بازتاب یک آرایش مجدد در معادله امنیتی–ژئوپلیتیکی غرب آسیا است؛ آرایشی که در آن ایالات متحده و رژیم صهیونیستی نقش طراحی و جهتدهی راهبردی را بر عهده دارند و عربستان سعودی و امارات متحده عربی، با وجود اختلافات تاکتیکی، بهتدریج در مدار یک ائتلاف نانوشته اما کارکردی با تلآویو قرار گرفتهاند.
ایالات متحده؛ طراح میدان
ایالات متحده از ابتدای بحران یمن در سال 2014، اگرچه اغلب از ورود مستقیم به میدان نبرد پرهیز کرده، اما در عمل معمار پشتصحنه جنگ بوده است. پشتیبانی همهجانبه تسلیحاتی، ارائه دادههای اطلاعاتی و ماهوارهای، حمایت لجستیکی، و مدیریت فضای سیاسی–حقوقی در نهادهای بینالمللی، اجزای اصلی نقش واشنگتن در این جنگ فرسایشی را تشکیل میدهد. از منظر راهبردی آمریکا، یمن نه صرفاً یک بحران انسانی یا جنگ داخلی، بلکه یک پرونده امنیتی پیوندخورده با راهبرد مهار ایران و تضعیف محور مقاومت تلقی میشود.
با برجستهتر شدن نقش یمن در معادلات امنیت دریای سرخ و تنگه راهبردی بابالمندب، جایگاه این کشور در محاسبات آمریکا ارتقا یافته است. واشنگتن بهخوبی واقف است که تثبیت انصارالله بهعنوان یک بازیگر مسلط در صنعا، به معنای شکلگیری یک قدرت مقاوم، ضدآمریکایی و همسو با محور مقاومت در یکی از حیاتیترین شریانهای تجارت و انرژی جهان خواهد بود. بر همین اساس، تشدید یا ازسرگیری عملیات نظامی عربستان و امارات علیه یمن بدون هماهنگی و چراغ سبز آمریکا عملاً قابل تصور نیست.
اسرائیل و وحشت از نقش بازدارنده یمن
رژیم صهیونیستی همواره یمن را بهعنوان یک تهدید بالقوه راهبردی در رصد امنیتی خود محسوب می کند. این حساسیت پس از تثبیت انصارالله در ساخت قدرت یمن و بهویژه پس از آشکار شدن نقش بازدارنده یمن در معادلات جنگ غزه—از طریق توسعه ظرفیتهای موشکی، پهپادی و دریایی—بهطور محسوسی افزایش یافت. برای تلآویو، یمن دیگر یک جبهه دوردست و حاشیهای نیست، بلکه میتواند در هر سناریوی درگیری آینده، به جبههای مکمل و غیرقابل پیشبینی تبدیل شود.
تحلیلهای منتشرشده در اندیشکدههای غربی–صهیونیستی پس از جنگ ۱۲روزه اخیر، بهروشنی نشان میدهد که یمن بهعنوان یکی از متغیرهای مؤثر در موازنه قوا علیه اسرائیل مورد توجه جدی قرار گرفته است. از نگاه تلآویو، مقاومت یمن در صورت بروز یک جنگ فراگیر منطقهای—چه در تقابل با حزبالله لبنان و چه در سناریوی رویارویی مستقیم دوباره با ایران—میتواند نقش اخلالگر و هزینهساز ایفا کند؛ از جمله از طریق:
- تهدید مسیرهای دریایی منتهی به بندر ایلات و عمق سرزمینهای اشغالی
- هدف قرار دادن کشتیها و منافع اقتصادی مرتبط با رژیم صهیونیستی
- ایجاد فشار روانی، اقتصادی و امنیتی از محور جنوبی جبهه مقاومت
از همین رو، یکی از ترس های مزمن تلآویو آن است که یمن به «حلقه فعال اما کمصدا» در منظومه محور مقاومت تبدیل شود؛ حلقهای که در لحظه بحران فعال میشود و محاسبات جنگ را بهطور بنیادین بر هم میزند.
یمن؛ فراتر از جنگ نیابتی
در پرونده یمن، همپوشانی منافع راهبردی عربستان سعودی، امارات متحده عربی و رژیم صهیونیستی به سطحی از شفافیت عملیاتی رسیده است که میتوان از شکلگیری یک اتحاد غیررسمی اما باانگیزه مشترک سخن گفت. درک مشترک این بازیگران آن است که انصارالله صرفاً یک بازیگر بومی یمنی نیست، بلکه بخشی از معماری بازدارندگی ایران در پیرامون جغرافیای راهبردی غرب آسیا و یکی از اضلاع تأثیرگذار بر امنیت مسیرهای انرژی و تجارت جهانی محسوب میشود. بر این اساس، تضعیف جبهه یمن به یک هدف مشترک تبدیل شده که بدون اعلام رسمی اتحاد، از طریق تقسیم کار اطلاعاتی، امنیتی و عملیاتی پیگیری میشود.
عربستان و امارات بر این تصورند که ایفای نقش فعال در مهار و فرسایش یمن، نهتنها جایگاه آنها را بهعنوان شرکای امنیتی قابل اتکای آمریکا و اسرائیل ارتقا میدهد، بلکه امکان بازتعریف نقش منطقهایشان در معماری امنیتی دریای سرخ، بابالمندب و شاخ آفریقا را نیز فراهم میسازد. از نگاه ریاض و ابوظبی، درگیر نگهداشتن انصارالله در یک جنگ فرسایشی، میتواند آنها را به بازیگران کلیدی در تأمین امنیت خطوط کشتیرانی، مهار بازیگران غیردولتی مسلح و حفاظت از منافع غرب در جنوب دریای سرخ تبدیل کند.
جمعبندی
در مجموع، تشدید حملات عربستان و امارات علیه یمن را باید در چارچوب همگرایی راهبردی منافع آمریکا، رژیم صهیونیستی و شبکه متحدان عرب آنها تحلیل کرد. یمن دیگر صرفاً عرصه تقابل ریاض و صنعا نیست، بلکه به یکی از مؤلفههای فعال در معادله امنیت منطقهای یک ائتلاف عربی–صهیونیستی در حال تکوین بدل شده است؛ ائتلافی که هدف آن مهار محور مقاومت از پیرامون و جلوگیری از تبدیل یمن به یک متغیر تعیینکننده در جنگهای آینده منطقه است.
جمعبندی راهبردی سردبیر ایران ویو24
صحبت راهبردی با امارات متحده که بازیگری غیراصیل و به عبارتی رزیم صهیونیستی دوم در منطقه است، بیهوده است؛ اما درباره عربستان سعودی می توان متذکر شد که برآیند تحولات میدانی و دیپلماتیک نشان میدهد ریاض در پرونده یمن، با نزدیک شدن به منطق امنیتی اسرائیل و همراستا شدن با اهداف تلآویو، وارد مسیری پرهزینه و از منظر راهبردی نادرست شده است. ریاض بهجای بازتعریف یمن بهعنوان یک مسئله امنیت ملیِ قابل مدیریت از مسیر سیاسی، آن را به بخشی از معادله تقابل محور مقاومت و اسرائیل تبدیل کرده؛ تصمیمی که عملاً دامنه تهدیدات علیه خود عربستان را گسترش میدهد، نه محدود.
واقعیت آن است که مقاومت یمن ذاتاً یک بازیگر بازدارنده و واکنشی است، نه تهاجمی. تهدید انصارالله برای عربستان همواره تابع رفتار ریاض بوده و در چارچوب دفاع از حاکمیت یمن تعریف شده است. در مقابل، اسرائیل یک بازیگر توسعهطلب امنیتی است که ناامنی مزمن پیرامونی را نه تهدید، بلکه ابزار بقای راهبردی خود میداند. پیوند خوردن امنیت عربستان به محاسبات اسرائیل، بهمعنای وارد کردن ریاض به چرخهای از تنشهای فرامنطقهای است که هیچ کنترلی بر دامنه و پیامدهای آن نخواهد داشت.
همکاری غیررسمی عربستان با اسرائیل در مهار یمن، نهتنها جایگاه ریاض را در معادلات امنیت دریای سرخ تثبیت نمیکند، بلکه عربستان را از یک بازیگر میانجی بالقوه به یک طرف در منازعه محور مقاومت تبدیل میسازد. این تغییر نقش، بهطور مستقیم ظرفیت بازدارندگی یمن را علیه عربستان افزایش میدهد و ریاض را به هدف مشروعتری در هر سناریوی تنش منطقهای بدل میکند.
از منظر راهبردی، تهدید واقعی برای عربستان نه از ناحیه یمن، بلکه از همسرنوشتی امنیتی با اسرائیل ناشی میشود؛ رژیمی که در هر جنگ آینده، تلاش خواهد کرد هزینههای تقابل خود با محور مقاومت را به بازیگران عربی پیرامونی منتقل کند. تداوم این مسیر، عربستان را از منطق «کاهش تهدید» به منطق «جذب تهدید» سوق میدهد.
در نهایت، اگر ریاض بهدنبال ثبات پایدار، امنیت مرزها و نقشآفرینی مستقل منطقهای و حتی افزایش جایگاه ژئواکونومیک است، بازگشت به راهحل سیاسی در یمن و فاصلهگیری از الگوی امنیتی اسرائیل نه یک انتخاب اسلامی و اخلاقی، بلکه یک ضرورت راهبردی است. تجربه نشان داده است که یمن مقاوم قابل مهار است؛ اما درگیری اعراب در معادلات امنیتی اسرائیل، هزینهای دارد که کنترل آن از توان همه بازیگران عربی حتی در یک اتحاد بزرگ خارج است.
یک پیام کوتاه از وزیر جنگ آمریکا و یک سیگنال مهم که باید دریافت کرد
رگ حیاتی اسرائیل از جبلعلی تا عسقلان؛ نقطهضعف جدید در جنگ منطقهای


