حمله اسرائیل به دوحه بار دیگر یک ضعف مزمن در شورای همکاری خلیج فارس را آشکار کرد: این شورا با قرار گرفتن در چارچوب راهبردی ایالات متحده و تمرکز یکسویه بر سیاستهای ضدایرانی، از اولویتگذاری تهدیدات واقعیتری همچون مسئله فلسطین و الگوی رفتاری اسرائیل غفلت کرده و بهتدریج به بازیگری صرفاً ضدایرانی تقلیل یافته است. این در حالی است که اسرائیل بازیگر افسارگسیخته در معادلات امنیتی خاورمیانه است؛ بازیگری که هیچ توافقی توان مهار آن را ندارد. افزون بر حمله ۹ سپتامبر ۲۰۲۵ به دوحه، روندهای جاری در غزه، سوریه و لبنان نیز نشان میدهد که حتی تضمینهای واشنگتن نمیتواند رفتار تهاجمی اسرائیل را مهار کند.
ایران ویو 24 – بین الملل
پس از حمله ۹ سپتامبر ۲۰۲۵ اسرائیل به دوحه پایتخت قطر، با وجود تلاشهای دیپلماتیک و تضمینهای مکرر واشنگتن برای بازسازی اعتماد راهبردی با دولتهای حاشیه خلیج فارس، تحولات میدانی اخیر – از جمله تداوم حملات اسرائیل به غزه با وجود برقراری طرح صلح ترامپ، تداوم بمباران لبنان با وجود برقراری آتش بس و عدم تحرک نظامی حزب الله، و تداوم بمباران سوریه با وجود مذاکرات توافق امنیتی میان دمشق و تل آویو – نشان میدهند که اتکای صرف به تضمین سیاسی و چتر امنیتی ایالات متحده کافی نیست و هر توافقی با اسرائیل با عدمقطعیت ساختاری مواجه است.
رفتار عملی اسرائیل حاکی از تداوم ظرفیت و اراده این بازیگر برای اجرای عملیات تهاجمی دوربرد بدون هماهنگی کامل با آمریکا و یا حتی استقلال ادعایی از واشنگتن است؛ امری که باید درک کشورهای خلیج فارس از شکنندگی ترتیبات امنیتی موجود را تقویت کرده و آنها را به بازنگری در دکترینهای دفاعی، سازوکارهای بازدارندگی و الگوهای همکاری امنیتی سوق دهد. در چنین چارچوبی، خطر بروز اقدامات تهاجمی جدید از سوی اسرائیل حتی در دورههای ظاهراً کمتنش، همچنان یک ریسک راهبردی فعال و پنهان به شمار میرود.
شکست در ایده مرکزی بازدارندگی شورای همکاری خلیج فارس
حمله اسرائیل به دوحه بار دیگر یک ضعف مزمن را برجسته کرد: شورای همکاری خلیج فارس با قرار گرفتن در چارچوب راهبردی ایالات متحده و تمرکز یکسویه بر مهار ایران، از اولویتگذاری تهدیدات واقعیتری مانند مسئله فلسطین و الگوی رفتاری اسرائیل غفلت کرده و بهتدریج به بازیگری صرفاً ضدایرانی تقلیل یافته است.
البته این شورا طی سالها از ایده «دفاع یکپارچه» و «فرماندهی مشترک» سخن گفته، اما شکافهای سیاسی و رقابتهای درونخلیجی مانع تبدیل این مفاهیم به یک سازوکار عملیاتی مؤثر شده است. در همین چارچوب، تحلیل ربسنتر واشنگتن دیسی، Arab Center Washington DC حمله به دوحه را نشانه ناکامی همکاری دفاعی شورای همکاری دانسته و بر ضرورت بازنگری محاسبات امنیت منطقه پس از تابستان پرتنش ۲۰۲۵ تأکید میکند.
درک این ضعف، صرفاً به حوزه نظامی محدود نمیشود و بُعد سیاسی آن بهمراتب تعیینکنندهتر است؛ تا زمانی که اعضا تهدید اصلی را متفاوت تعریف کنند، امکان تحقق دفاع یکپارچه کاهش مییابد. قطر پس از رویداد سپتامبر ۲۰۲۵ اسرائیل را تهدید مستقیم علیه امنیت خلیج فارس معرفی کرد اما یک پیمان امنیتی با آمریکا منعقد کرد که مجوز حمله اسرائیل به دوحه را صادر کرده بود. چنانچه کلینگندیل (The Clingendael Institute) تأکید میکند که حمله اسرائیل به دوحه، در کنار پیامدهای جنگ ۱۲روزه، هم تردیدها نسبت به قابلیت اتکای آمریکا را افزایش داده و هم تصویر اسرائیل را برای بخشی از کشورهای خلیج فارس بهعنوان یک تهدید مستقیم برجستهتر کرده است.
پسلرزه مهم دیگر، اثر بر مسیر عادیسازی بود. کلینگندیل تصریح میکند این تحول، عربستان را از عادیسازی دورتر کرد. مؤسسه بینالمللی مطالعات راهبردی (IISS) هم در تحلیل خود مینویسد حمله اسرائیل به قطر خلیج فارس را تکان داد و گزینه دیپلماسی را در نگاه بسیاری از پایتختهای خلیجی پیچیدهتر کرد. اینجا مسئله فقط همدلی سیاسی با قطر نیست، مسئله محاسبه امنیت ملی است؛ اگر اسرائیل حاضر است در قلب دوحه دست به عملیات بزند، کشورهایی که در حال سنجش رابطه با اسرائیل هستند ناچار میشوند سناریوهای پرریسکتری را وارد محاسبات خود کنند.
با این حال، اتفاقی هم افتاد که از منظر امنیت جمعی مهم است؛ شورای همکاری خلیج فارس به سطحی از موضعگیری نزدیک به اصل دفاع جمعی بازگشت. دبیرخانه شورای همکاری خلیج فارس در بیانیه ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۵ اعلام کرد امنیت کشورهای عضو تجزیهناپذیر است و هر حمله به یک عضو، حمله به همه است. همچنین از فرماندهی نظامی متحد خواست سازوکارهای دفاع مشترک و توان بازدارندگی خلیجی فعال شود.
این بیانیه دو معنا دارد؛ معنای اول، پیام سیاسی به اسرائیل است که عبور از خطوط قرمز حاکمیتی در خلیج فارس هزینه دیپلماتیک دارد، حتی نزد کشورهایی که در سالهای اخیر مسیر عادیسازی را پیموده بودند. نمونهاش واکنش امارات بود که با وجود روابط رسمی با اسرائیل، دیپلمات اسرائیلی را احضار کرد و حمله را محکوم کرد. معنای دوم، پیام داخلی به جامعه خلیجی است که دولتها ناچارند برای افکار عمومی خودشان، یک پاسخ منسجمتر از گذشته تولید کنند.
بازآرایی امنیت جمعی چه معنایی دارد؟
برای فهم چرا بازآرایی جدید، باید دو رخداد را کنار هم گذاشت؛
نخست جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵ که در پایان آن ایران در واکنش به حملات آمریکا به تأسیسات هستهای، پایگاه آمریکایی العدید را هدف قرار داد اما تلاش کرد این حمله تلفاتی نداشته باشد جز حمله به منافع آمریکا.
رخداد دوم، حمله اسرائیل به دوحه در سپتامبر بود که منجر به کشته شدن شماری از شهروندان و ماموران امنیتی قطری شد و نشان داد حتی «متحد نزدیک آمریکا» بودن و میزبانی بزرگترین پایگاه آمریکا در منطقه، بهتنهایی سپر بازدارنده قطعی ایجاد نمیکند. گاردین این تغییر را چنین صورتبندی کرد که فرض محوری سیاست خارجی قطر در سه دهه اخیر، یعنی مفید بودن برای آمریکا بهعنوان ضمانت حفاظت، زیر سوال رفته است.
اگرچه ایالات متحده همچنان نقش محور اصلی را در معماری امنیتی خلیج فارس ایفا میکند، اما حمله اسرائیل به دوحه نشان داد که ظرفیت واشنگتن برای مهار رفتارهای پیشبینیناپذیر نزدیکترین شرکای خود محدود است. شکاف میان تعهدات سیاسی آمریکا و توان واقعی آن برای اعمال نفوذ بر تصمیمات عملیاتی اسرائیل، بر این واقعیت تأکید دارد که پویاییهای امنیتی منطقه بیش از آنکه تابع اراده قدرتهای فرامنطقهای باشد، توسط کنش و محاسبات مستقل بازیگران منطقهای شکل میگیرد. در چنین شرایطی، اتکا به چتر امنیتی آمریکا بهویژه بهصورت یکجانبه، نمیتواند بهتنهایی بنیانی پایدار برای بازدارندگی و ثبات راهبردی فراهم آورد.
حمله اسرائیل به قطر، بحث امنیت خلیج فارس را از «تهدیدات پیرامونی» به «آسیبپذیری درونساختار امنیتی» منتقل کرد. این رخداد، همراه با تجربه جنگ ۱۲ روزه، پایتختهای کشور خلیج فارس را به سمت بازتعریف امنیت جمعی هل داده است؛ امنیتی که کمتر ایدئولوژیک، بیشتر قراردادی و مبتنی بر حاکمیت ملی و مدیریت بحران باشد. هر بازآرایی پایدار، زمانی شکل میگیرد که اصل حاکمیت کشورهای منطقه خط قرمز واقعی باشد و هیچ بازیگری نتواند با اتکا به مصونیت سیاسی، بحرانسازی را به یک روش تبدیل کند.
در واقع میتوان همزمان دو گزاره را کنار هم دید؛ اول اینکه خلیج فارس باید محل امنیت بومی و مبتنی بر احترام به حاکمیت باشد، نه میدان تسویهحساب بیرونی. دوم اینکه واقعیت تهدید و سوءمحاسبه وجود دارد و باید مکانیزمهای کاهش ریسک فعال شود.
لذا بازآرایی امنیت جمعی بعد از حمله اسرائیل به قطر میتواند با چند مسیر پیش برود. یکی از پیامدهای فوری این بحران، گسترش راهبرد «تنوعبخشی به شرکای امنیتی» است. گزارش مؤسسه اتحادیه اروپا برای مطالعات امنیتی میگوید پس از جنگ ۱۲ روزه و حملات مرتبط با قطر، دولتهای خلیجی به سمت متنوعسازی همکاریهای دفاعی فراتر از آمریکا حرکت میکنند و از گزینههایی مثل ترکیه، پاکستان و مصر نام میبرند. این تغییر، لزوما به معنای قطع رابطه با آمریکا نیست. بیشتر شبیه یک بیمهنامه است؛ کاهش ریسک گرفتار شدن در «خلأ تضمین» و ایجاد اهرمهای جدید در برابر بازیگران مزاحم. اینجا یک فرصت هم وجود دارد؛ اگر کشورهای خلیج فارس به سمت چندجانبهگرایی واقعی بروند، امکان شکلگیری مکانیزمهای منطقهای کاهش تنش هم بیشتر میشود، چون انحصار تصمیم امنیتی از دست یک بازیگر بیرونی خارج میشود و فضا برای قواعد مشترک باز میشود.


