در جهان در حال تغییر، قدرت دیگر فقط به داشتن منابع خلاصه نمیشود؛ به توانایی همزمانسازی منافع با بازیگران تعیینکننده وابسته است. برای ایران، چین چنین بازیگری است: خریدار قابلاتکا در شرایط فشار، شریک دیپلماتیک در کاهش هزینههای بینالمللی، و حلقۀ اتصال به معماری مالی غیر دلاری. این رابطه، بیش از یک همکاری اقتصادی؛ یک ابزار بازتنظیم قدرت ملی ایران است.
ایران ویو 24- بین الملل
پس از جنگ ۱۲روزه و فعال شدن مکانیزم ماشه از سوی غرب و پیامدهای آن بر بازارهای مالی، معادلات بازدارندگی و هندسه دیپلماسی منطقهای، پرسش محوری تهران این است که چگونه میتوان بهطور همزمان سه پایه اصلی قدرت ملی را تثبیت و تقویت کرد:
۱) تضمین جریان باثبات درآمد ارزی برای افزایش تابآوری اقتصاد،
۲) فعالسازی ظرفیت دیپلماسی برای خنثیسازی راهبردهای انزوای بینالمللی،
۳) تداوم و تعمیق مسیر توسعه ملی.
در این چارچوب، چین شریکی است که میتواند در هر سه حوزه نقشآفرینی کند، بیآنکه اصل استقلال راهبردی ایران را مخدوش سازد. این رابطه ماهیتی متقابل دارد: همانقدر که چین برای ایران «تکیهگاه تعادلساز» است، ایران نیز برای چین «متغیر ساختاری امنیت انرژی، اتصال ژئوپلیتیک و موازنه سازی در برابر تهدید آمریکا» به شمار میرود.
۱) انرژی؛ نقطه اتصال پایدار تهران و پکن
در نیمه نخست سال ۲۰۲۵ حدود ۱۳.۶ درصد واردات نفت خام چین از ایران تأمین شده است؛ چین همچنان مقصد اصلی نفت ایران است و نزدیک به ۹۰ درصد صادرات ایران را جذب میکند، بهویژه در پالایشگاههای مستقل شاندونگ که بهدلیل تخفیفهای قیمتی پایدار به نفت ایران گرایش دارند. این الگوی تقاضا، جریان صادرات ایران را در بازه ۲۰۲۴–۲۰۲۵ در سطوح ۱.۴ تا ۱.۶ میلیون بشکه در روز تثبیت کرده است.
در شهریور ۱۴۰۴، تخفیف محاسبهشده در برابر نفت برنت برای مشتریان چینی از ۶ دلار نیز گذشت؛ سازوکاری که هم انگیزه خرید چین را تقویت میکند و هم برای ایران کانال فروش در سختترین سناریوهای تحریمی را باز نگه میدارد.
برای تهران، معنای این ارقام روشن است: تثبیت نسبی نرخ ارز انرژی و کاهش دامنه نوسانات جریان نقدینگی، حتی در شرایط تشدید فشارهای خارجی. در سوی دیگر، این وضعیت برای پکن یک مزیت راهبردی محسوب میشود؛ دسترسی به نفت با قیمت رقابتی برای پالایشگاههایی که با حاشیه سود محدود فعالیت میکنند و برای رقابت با خوراکهای روسی و خاورمیانهای نیازمند یک سبد تأمین متنوع هستند. از منظر ساختاری، استمرار دسترسی به نفت ایران در دورههای افزایش ریسک ژئوپلیتیک، بهعنوان یک سازوکار ضدچرخهای، به تقویت امنیت انرژی چین کمک میکند.
۲) پیوند ژئوپلیتیکی؛ چرا مسیر چین از ایران میگذرد؟
نیازهای راهبردی چین در غرب آسیا را میتوان در سه لایه اصلی صورتبندی کرد:
-
تضمین امنیت جریان انرژی در مسیرهایی که از گلوگاههای ژئوپلیتیکی حساس ـ از جمله تنگه هرمز ـ عبور میکنند؛
-
گسترش شبکههای اتصال زمینی و ریلی به سمت خاورمیانه و سواحل مدیترانه، با هدف کاهش وابستگی ساختاری به حملونقل دریایی در مسیرهای آسیبپذیر؛
-
ایجاد هزینه برای آمریکا و ممانعت از چرخش واشنگتن به شرق.
در هر سه سطح، ایران نقش بی بدیل دارد؛ هم بهعنوان نقطه عبور و پشتیبانی شبکههای انرژی هم بهعنوان حلقۀ پیوند ژئوپلیتیک شرق به غرب، و هم بهعنوان بستر عملیاتی برای شکلگیری ترتیبات مالی و تجاری جدید. در حوزه مالی، چین برای تسویه نفت ایران از الگوهای تهاتر و پرداختهای غیردلاری استفاده کرده است؛ این یک آزمایش میدانی برای کاهش سلطه دلار است.
در معماری قدرت غرب آسیا، ایران یکی از معدود بازیگرانی است که قادر است هزینههای راهبردی حضور و مداخله آمریکایی را تغییر دهد. واشنگتن برای تکمیل «محور چرخش به آسیا» و تمرکز بر مهار چین در حوزه هند–اقیانوس آرام، نیازمند شکست ایران و هژمونی بر غرب آسیا است؛ اما حضور فعال ایران در این منطقه، و شکلگیری شبکهای از قدرتهای همسو با عمق منطقهای، عملاً باعث میشود آمریکا نتواند هزینههای امنیتی خود در منطقه را کاهش دهد یا توجه خود را آزادانه به شرق منتقل کند.
به بیان دیگر: ایران، هزینه خروج را برای آمریکا بالا نگه میدارد. قدرت ایران، نیاز آمریکا به پایگاهها و ائتلافهای بازدارنده را تداوم میبخشد. در نتیجه، آمریکا ناچار است بخشی از ظرفیت دریایی، اطلاعاتی، نظامی خود را در غرب آسیا حفظ کند و نمیتواند تمام وزن راهبردی خود را به مهار چین اختصاص دهد. بهعبارت دقیقتر، ایران یک «گره ژئوپلیتیکی بازنشده» در معادله امنیتی آمریکا است؛ گرهی که مادامی که پابرجاست، استراتژی «تمرکز بر شرق» واشنگتن را از سطح مطلوب به سطح ممکن تنزل میدهد. این همان نقطهای است که همپیوندی منافع تهران و پکن را معنادار میکند: چین نیاز دارد آمریکا در چند جبهه درگیر بماند تا تمرکز انحصاری بر مهار پکن شکل نگیرد، و ایران برای کمک به این هدف نیاز دارد فشار ساختاری غرب بدون رویارویی مستقیم مدیریت شود.
۳) کارکردهای راهبردی چین برای ایران
برای تهران، پکن سه نقش موازی دارد:
کمک به ثبات مالی از طریق حفظ صادرات انرژی حتی در اوج تنشها و بازگشت اسنپبک،
کاهش هزینههای بینالمللی از طریق وزن دیپلماتیک چین،
دسترسی به فناوریهای جدید با امکان بومیسازی و انتقال دانش.
چین همواره سیاستی بی هیاهو دارد اما کارکرد خود در عرصه های سیاسی، اقتصادی و نظامی را در سکوت راهبردی ایفا می کند. در جنگ ۱۲روزه نیز مواضع صریح پکن در مخالفت با نقض حاکمیت ایران و تأکید بر تنشزدایی، مکمل همان نقشی بود که چین آرام و بی هیاهو ایفا کرد.
ارزش تجارت غیرنفتی ایران و چین در سال منتهی به اسفند ۱۴۰۳ حدود ۳۴.۱ میلیارد دلار گزارش شده و در ماههای آغازین ۱۴۰۴ هم روندی نزدیک به این سطح ادامه یافته است. علاوه بر روابط دوجانبه، روابط نهادی ایران و چین نیز گسترش یافته است. الحاق ایران به سازمان همکاری شانگهای و بریکس، پلتفرمهای مکملی برای همکاری با چین فراهم میکند. برای تهران، مزیت مضاعف در بریکس، امکان تأمین مالی پروژهها از طریق بانک توسعه جدید و آزمون روشهای پرداختی جایگزین است. برای پکن، معنای حضور ایران در این چارچوبها، تثبیت یک شریک سیاسی در غرب آسیاست که میتواند وزن چین را در موضوعات جهانی از انرژی تا اصلاح حکمرانی اقتصادی افزایش دهد.
جمعبندی راهبردی
آنچه تهران و پکن را به هم پیوند میدهد، ترکیب همزمان منافع اقتصادی، الزامات امنیتی کوتاه و بلندمدت و سازوکارهای مالی چندجانبه در برابر سلطه طلبی آمریکایی- غربی است؛ پیوندی که نه بر همپوشانی کامل منافع، بلکه بر محاسبه عقلانی، تقارن نیازها و ظرفیتهای مکمل استوار بوده و خودداری از گسترش آن غیرعقلانی است.


