AR | EN

1404-05-29 09:15

AR | EN

1404-05-29 09:15

اشتراک گذاری مطلب

کودتای ۲۸ مرداد، زخمی بر جان روشنفکری ایران

کودتای ۲۸ مرداد تنها سقوط یک دولت نبود؛ ضربه‌ای بود که روح روشنفکری ایران را در هم شکست و زخم آن، دهه‌ها بعد در شعر، رمان و اندیشه ایرانیان باقی ماند. از زمستان اخوان و تلخی شاملو تا غرب‌زدگی آل‌احمد، همه پژواک یک شکست تاریخی بودند؛ شکستی که بذرهای استقلال‌خواهی را در دل نسل‌های بعد کاشت و سرانجام در بهمن ۵۷ به فریاد یک ملت بدل شد.

مهدیا عابدی، ایران ویو24

کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تنها سقوط یک دولت نبود؛ شکستن امید یک ملت بود. ملتی که در سایه رهبری دکتر محمد مصدق برای نخستین بار طعم استقلال واقعی را چشیده بود. او نماد مقاومت در برابر استعمار و حافظ قانون اساسی مشروطه بود. در چشم روشنفکران، مصدق تنها یک سیاستمدار نبود او تجسم رؤیای دیرینه ایرانیان برای رهایی از وابستگی و بازگشت عزت ملی بود.
با سرنگونی او به دست آمریکا و انگلیس، روشنفکران دریافتند که وابستگی خارجی حکومت پهلوی نمی گذارد سیاست در ایران آن زمان بر پایه قانون و صندوق رأی استوار بماند. از همین نقطه است که روحیه سرخوردگی بر نسل نویسندگان، شاعران و متفکران سایه انداخت.
جلال آل‌احمد این زخم را در وجود خود حس کرد. او که در آغاز با شور سیاسی وارد میدان شده بود، پس از کودتا دریافت که وابستگی به بیگانه ریشه همه شکست‌هاست. کتاب غرب‌زدگی تلاشی بود بر ضد فراموشی استقلال، و تأکیدی بر این‌که نهضت ملی تنها به‌خاطر فشار خارجی، بلکه به سبب ناتوانی ما در صیانت از هویت خود شکست خورد.
بازتاب این شکست در ادبیات، گویاتر از هر سند تاریخی است. اخوان ثالث در زمستان، سرمای پس از کودتا را نه فقط به‌عنوان یک فصل، که به‌عنوان استعاره‌ای از یخ‌بندان سیاسی و فکری زمانه تصویر کرد. شاملو‌ی شاعر ، در سال‌های پس از کودتا به تلخی نوشت که دیگر نمی‌توان آزادی را از مسیر «پارلمان و شعر» جست. صادق چوبک در سنگ صبور جامعه‌ای پر از بدبینی و فروپاشی اخلاقی را ترسیم کرد؛ جامعه‌ای که پس از ۲۸ مرداد به خویشتن نیز اعتماد نداشت.
اما عمق فاجعه تنها در آثار ادبی نبود. حکومت پهلوی با حمایت مستقیم بیگانه، نهضت ملی را در نطفه خفه کرد و روزنامه باختر امروز خاموش و دکتر حسین فاطمی، صدای پرشور استقلال، تیرباران شد و نیما یوشیج، پدر شعر نو، در سکوت و انزوا ماند. این فشار نه فقط سیاسی، که فرهنگی و روحی بود گویی می‌خواستند ملتی را از اندیشیدن بازدارند.
با این همه، کودتا هرگز نتوانست آرمان ملی را از بین ببرد. درست در همان لحظه‌ای که روشنفکران به انزوا رانده شدند، بذرهای تازه‌ای کاشته شد. بخشی از نسل بعد به مبارزه چریکی روی آورد، بخشی دیگر در اندیشه بازآفرینی دین و هویت بومی کوشیدند. علی شریعتی، با همه تفاوت‌ها، ادامه همان جست‌وجوی استقلال‌طلبانه بود .جریانی که از دل شکست کودتا برخاست و در دهه‌های بعد شعله‌ور شد.
در حقیقت، ۲۸ مرداد را باید نه پایان، که نقطه آغاز یک جدال عمیق دانست؛ جدالی میان وابستگی و استقلال، میان استبداد و آزادی، میان ملت و بیگانه. روشنفکران آن نسل شاید شکست خوردند، اما شکستشان حامل پیامی بود ،این ملت حتی در تلخ‌ترین لحظه‌ها آرمان استقلال را رها نمی‌کند. و همین پیام بود که سه دهه بعد، در بهمن ۵۷، به فریاد عمومی مردم بدل شد.

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *