در پی اعلام آتشبس اخیر با میانجیگری آمریکا و چندین کشور منطقه و همزمان با رونمایی از طرح ۲۰ بندی کاخ سفید و پیوست اقتصادی–حاکمیتی آن موسوم به گریت تراست آینده غزه در هالهای از ابهام و در تقاطع وعدههای بازسازی و مخاطرات قیمومیت نوین قرار گرفته است. این طرح که ظاهراً بر آتشبس، تبادل اسرا و تشکیل یک اداره تکنوکرات فلسطینی تحت نظارت بینالمللی استوار است، در بطن خود اهدافی چون خلع سلاح کامل گروههای مقاومت و بازتعریف ساختار اقتصادی و امنیتی غزه را دنبال میکند که میتواند به سلب حاکمیت واقعی مردم فلسطین و نهادینهشدن وابستگی منجر شود.
ایرانویو۲۴-بینالملل
گزارش حاضر با در نظر گرفتن این ابعاد، به تحلیل سناریوهای پیش روی غزه در چارچوب «طرح صلح ترامپ» میپردازد و این طرح را از چند منظر کلیدی مورد کالبدشکافی قرار میدهد. گزارش با ارائه چهار سناریوی محتمل برای آینده غزه، چشماندازهای گوناگون پیش رو را ترسیم کرده و چالشها و فرصتهای هر یک از این مسیرها را نشان میدهد.
آتشبس، تبادل اسرا و ورود فاز پساجنگ
در روزهای اخیر، آتشبس با میانجیگری ایالات متحده و همراهی قطر، مصر و ترکیه اعلام و اجرای آن آغاز شد؛ آزادی همهی گروگانهای زنده اسرائیلی در برابر آزادی صدها زندانی فلسطینی و افزایش ورود کمکهای انسانی، از نقاط کلیدی این گام بود. رسانههای جریان اصلی روند را «پیشروی چشمگیر فاز بعدی طرح» توصیف کردهاند.
ترامپ هم در سخنرانی در کنست اسرائیل پایان جنگ را اعلام کرد و از گذار به صلح و بازسازی گفت؛ نقشه او بر تشکیل «نیروی ثباتساز بینالمللی» و پلیس فلسطینی آموزشدیده برای مدیریت امنیتی تکیه دارد؛ اروپاییها نیز بر پیوند این روند با دودولتی و نقش تشکیلات خودگردان تاکید کردهاند.
همزمان خبر مهم دیگری بیرون آمد؛ ترامپ گفت بهطور موقت به حماس اجازه داده شده در داخل غزه برای مهار هرجومرج دست به «عملیات امنیتی داخلی» بزند؛ امری که با استقرار نیروهای انتظامی و درگیریهای پراکنده با برخی خاندانها و گروههای مسلح محلی همزمان شد. این ابهام هدفمند که از یک سو به حماس نقش انتظامی کوتاهمدت برای کنترل اوضاع داخلی غزه میبخشد و از سوی دیگر، خلع سلاح و واگذاری کامل کنترل را به عنوان شرطی بنیادین در بلندمدت تعیین میکند، به روشنی تضاد و تنش ذاتی در منطق این طرح را به نمایش میگذارد.
غزه بر سر دوراهی؛ حاکمیت ملی یا قیمومیت بینالمللی؟
نسخه رسمی ۲۰بندی کاخ سفید، آتشبس، آزادی همه گروگانها (حتی اجساد)، توقف پیشرویهای نظامی و بازطراحی حکمرانی را پیشبینی میکند؛ در آخر هم اداره غزه به «کمیتهای تکنوکرات و غیرسیاسی فلسطینی» واگذار و بر فراز آن «هیئت صلح» بینالمللی به ریاست ترامپ نظارت کند. حداقل روی کاغذ، طرح مدعی است نه اشغال یا الحاقی در کار خواهد بود و نه «اخراج اجباری» جمعیت. اما در برابر، منطقه باید «بیتهدید و عاری از گروههای مسلح» باشد، یعنی خلع سلاح کامل جریانهای مقاومت.
نقشآفرینی مستقیم جرد کوشنر و استیو ویتکوف در جا انداختن معامله (حتی طبق گزارشها تا سطح دیدار با مقامات حماس در شرمالشیخ) نشان میدهد کانون ثقل طرح همچنان «معاملهمحور خصوصی–امنیتی» است نه فرآیند ملی–دموکراتیک فلسطینی.
کنار متن ۲۰بندی، یک پیوست اقتصادی–حاکمیتی پرسروصدا هم طی ماههای گذشته لو رفت؛ «صندوق (تراست) بازسازی، شتاب اقتصادی و دگرگونی غزه (GREAT Trust). سند، صراحتاً از «قیمومت چندجانبه به رهبری آمریکا» حرف میزند که ابتدا میتواند با توافق دوجانبه آمریکا–اسرائیل آغاز شود، «حقوق امنیتی برتر» برای اسرائیل حفظ گردد و ادارهی غزه تا زمان «بیسلاحسازی و نوسازی سیاسی» در اختیار تراست بماند. پروژهها شامل ۱۰ مگاپروژه (از بندر و فرودگاه کوچک تا زون هوشمند تولیدی ایلان ماسک، دیتاسنترهای تحت قواعد آمریکایی و ریویرای غزه با جزایر مصنوعی) است؛ مدل تامین مالی نیز بر «تراست زمین و توکنیزهکردن داراییها» سوار میشود. این موارد صرفاً ایدههای رسانهای نیستند و در سند رسمی منتشرشده آمدهاند.
بخشهای افشاشده دیگری از روایتهای پیرامون طرح (نظیر بازگرداندن مردم و اسکان داوطلبانه و پرداخت برای مهاجرت) واکنشهای تند داخلی و بینالمللی برانگیخته است؛ منتقدان این ادبیات را «پوششی برای انتقال اجباری و مهندسی جمعیتی» میدانند، هرچند دولت آمریکا در نسخه ۲۰بندی بر «عدم اجبار نظامی به ترک غزه» تاکید میکند.
اگرچه برچسب «چندجانبه» و «موقّت» بر قیمومت زده میشود، معماری پیشنهادی (حفظ حق مداخله امنیتی برای اسرائیل، قفلکردن اقتصاد به طرح های خارج از منطقه و نهادهای فرامنطقهای و واگذاری بخشهای حیاتی به مشارکت های خصوصی متکی به سرمایه آمریکایی–عربی) در عمل میتواند حاکمیت مادی را از مردم غزه سلب و بازتولید وابستگی ایجاد کند. همین نگرانی را شماری از اندیشکدههای مستقل غربی نیز از حیث شکنندگی اجرا و توجه ناکافی به پویاییهای بومی گوشزد کردهاند.
ستون فقرات طرح، خلع سلاح کامل حماس و گروههای مقاومت است. در فقدان تضمینهای سخت برای رفع کامل محاصره، توقف شهرکسازی و مهار دستکم «حقوقی» ارتش اسرائیل، تبدیل غزه به «منطقه بیخطر برای همسایگان» عملاً به «امنیت یکطرفه» تعبیر میشود؛ یعنی آرامش برای اشغالگر بدون عدالت برای اشغالشده. واقعیت میدانی هم نشان میدهد حتی در آستانه بازسازی، به نیروهای مقاومت نقش انتظامی موقّت دادهاند تا خلأ قدرت پر شود؛ امری که خود سندی بر «غیرواقعیبودن حذف کامل مقاومت از معادله» است.
در همین حال تجربه عراق عصر بلر و خصوصیسازیهای شتابزده و فسادزا، خاطرهای خوش برجای نگذاشته که امروز با بازگشت نام تونی بلر به عنوان نامزد هیئت صلح تشدید میشود. خود ترامپ هم تردید کرده که بلر «قابل قبول» باشد و این نشانهای از حاشیههای جدی مشروعیت است.
شعارهایی از جنس احیای خاورمیانه یا غزه نو وقتی در کنار ویرانی ساختاری، بیشتر به تصویرسازی روابطعمومی میماند تا طرح مبتنی بر نیازهای واقعی. جدل پرسروصدا بر سر بازاسکان ولو با صفت «داوطلبانه» جای نگرانی دارد؛ زیرا در متن بحران، «داوطلبی» بهسادگی با فشار اقتصادی–امنیتی قابل دستکاری است.
سناریوها پیشرو
بر مبنای واقعیت های موجود 4 سناریو را می توان مطرح کرد:
سناریوی ۱: تثبیت قیمومت و بازسازی شتابزده
آتشبس دوام میآورد؛ گریت تراست و هیئت صلح عملیاتی میشوند؛ نیروی ثباتساز مستقر و پلیس فلسطینی آموزشدیده وظایف روزمره را میگیرد؛ سرمایه عربی–غربی سرازیر میشود.
پیامد محتمل: کاهش درگیری اما نهادینهشدن وابستگی و رشد نابرابری. در این مسیر، مقاومت به حاشیه رانده و به نقش خدماتی–انتظامی موقتی تقلیل مییابد.
سناریوی ۲: سازش اقتصادی برای عادیسازی منطقهای
با پیوند خوردن بازسازی به طرح های خارج از منطقه و زنجیرههای منطقهای، بدهبستانهای سیاسی برای عادیسازیهای بیشتر رقم میخورد.
نتیجه: صلح سرد مبتنی بر پروژه بدون حل ریشههای ستم (محاصره، شهرکسازی، اسرا، قدس). این سناریو از نگاه محور مقاومت، صلح بیعدالت است و دیر یا زود با بحران مشروعیت روبهرو شده به خشونت کشیده میشود.
سناریوی ۳: ریزش طرح بر سر اجرا
شکافهای داخلی اسرائیل، بیاعتمادی عمیق فلسطینیها، تضاد منافع بازیگران عربی، ترکی، مصری و نوسانات تصمیمسازی کاخ سفید، میتواند اجرای طرح را قفل کند؛ اندیشکدههای آمریکایی نیز نسبت به ثبات رفتاری رئیسجمهور و ریسکهای اجرا هشدار دادهاند.
پیامد: بازگشت تنش، موج جدید درگیریهای محلی و به محاق رفتن بازسازی.
سناریوی ۴: بازطراحی به نفع مردم و مقاومت
اگر مقاومت و بدنه اجتماعی–مدنی غزه بتوانند با اتکا به مشروعیت انتخابی–نهادی (انتخابات واقعی، نمایندگی واحد)، همزمان با فشار حقوقی بینالمللی برای رفع محاصره و پاسخگویی جنایتهای جنگی، مسیر بازسازی را از قیمومت–خصوصی به مالکیت عمومی و حاکمیت ملی تغییر دهند، امکان شکلگیری نظمی پایدارتر و عادلانهتر هست. این سناریو مستلزم همافزایی محور مقاومت با جریانهای مستقل فلسطینی و دیپلماسی فعال منطقهای با مصر، قطر و ترکیه است.