در پسزمینه تغییر مناسبات با ایالات متحده و چین، کشورهای آلمان و ژاپن میخواهند شراکت خود را در زمینههای اقتصادی و دفاعی گسترش دهند. یوهان وادهفول، وزیر خارجه آلمان روز گذشته در دیدار با همتای ژاپنی خود تاکشی ایوایا در توکیو گفت: «وقتی همکاری کنیم، میتوانیم چالشهای بزرگی را که دو کشورمان با آن روبهرو هستند، حل کنیم.» او افزود: «ما را این باور مشترک متحد میکند که آزادی، امنیت و رفاه در اروپا و در منطقه هند و اقیانوس آرام بهطور تنگاتنگی به هم پیوستهاند.» به گفته وادهفول این موضوع بهویژه در مورد حمایت چین از ماشین جنگی روسیه آشکار است و «بدون این حمایت، تهاجم علیه اوکراین ممکن نمیشد.» وزیر خارجه آلمان پکن را بزرگترین تأمینکننده کالاهایی با کاربرد دوگانه (کالاهایی که هم مصرف غیرنظامی و هم نظامی دارند) برای روسیه دانست. کشوری که همچنین «بهترین مشتری نفت و گاز روسیه به شمار میرود.»
علی رضا امانی ، کارشناس مسائل شرق آسیا
نزدیکی اخیر آلمان و ژاپن را نمیتوان صرفاً در قالب یک همکاری معمول میان دو قدرت صنعتی تفسیر کرد، بلکه باید آن را محصول تغییرات ژئوپلیتیکی و ژئواقتصادی در سطح نظام بینالملل دانست. این دو کشور، که هر دو پس از جنگ جهانی دوم در چارچوب نظم آمریکامحور بازتعریف شدند، اکنون در حال بازاندیشی در نقش و جایگاه خود هستند؛ بازاندیشیای که به طور مستقیم با تحولات روابط آنها با ایالات متحده و چین گره خورده است.
نخست، عامل فشارهای ساختاری ناشی از رقابت آمریکا و چین قابل توجه است. آلمان و ژاپن به عنوان دو قدرت اقتصادی وابسته به بازارهای جهانی، در سالهای اخیر بیش از گذشته در معرض فشارهای واشنگتن برای محدود کردن همکاریهای تکنولوژیک و تجاری با چین قرار گرفتهاند. ژاپن در حوزه نیمههادیها و آلمان در حوزه صنایع پیشرفته و ماشینآلات، مجبور به همراهی با سیاستهای محدودکننده آمریکا علیه پکن شدهاند. این روند بهطور طبیعی آنها را به سمت همگرایی بیشتر با یکدیگر سوق میدهد تا بخشی از خلأ ناشی از محدودیتهای تجاری با چین را جبران کنند.
دوم، نگرانیهای امنیتی مشترک است. ژاپن به واسطه تهدیدات فزاینده چین و کره شمالی در شرق آسیا و آلمان به دلیل جنگ اوکراین و فشار مستقیم روسیه بر اروپا، هر دو با وضعیت مشابهی مواجهاند: وابستگی به چتر امنیتی آمریکا از یک سو، و احساس نیاز به تقویت توان دفاعی مستقل از سوی دیگر. همکاری امنیتی و دفاعی آلمان و ژاپن، حتی اگر به سطح اتحاد نظامی نرسد، به آنها امکان میدهد تا در قالب هماهنگیهای دوجانبه، شکافهای ناشی از تغییرات احتمالی در سیاستهای آینده آمریکا را کاهش دهند.
سوم، عامل هویت و ارزشهای مشترک نیز اهمیت دارد. همانطور که وزیر خارجه آلمان در توکیو اشاره کرد، دو کشور خود را مدافع نظم مبتنی بر قواعد و ارزشهای مشترک همچون آزادی و امنیت میدانند. این رویکرد نه تنها پاسخی به فشارهای خارجی است، بلکه نوعی بازتولید هویت پساجنگ آنهاست که اکنون بهجای انفعال، به کنشگری فعال تبدیل شده است.
چهارم، وابستگی متقابل اقتصادی و فناورانه میان دو کشور ظرفیت بالایی برای گسترش دارد. ژاپن در حوزه فناوریهای پیشرفته، انرژی هستهای صلحآمیز و زیرساختهای دیجیتال تجربه گستردهای دارد و آلمان در صنایع سبز، انرژیهای تجدیدپذیر و ماشینآلات صنعتی. پیوند این دو حوزه میتواند نه تنها موقعیت اقتصادی آنها را در جهان تقویت کند، بلکه الگویی برای همگرایی دو قدرت غیراتمی وابسته به امنیت آمریکا در برابر فشار قدرتهای هستهای چون چین و روسیه باشد.
پنجم، باید به ملاحظات سیاسی داخلی نیز اشاره کرد. در آلمان، پس از جنگ اوکراین، فشار افکار عمومی و احزاب برای بازتعریف سیاست خارجی و فاصلهگیری از چین افزایش یافته است. در ژاپن نیز دولت فومیو کیشیدا با اصلاحات دفاعی، مسیر فاصلهگیری نسبی از سیاستهای صرفاً صلحطلبانه را دنبال میکند. نزدیکی به یکدیگر میتواند برای هر دو دولت در سطح داخلی نیز نوعی مشروعیتسازی سیاسی فراهم آورد.
در مجموع، نزدیکی آلمان و ژاپن بیش از آنکه یک ابتکار صرفاً دوجانبه باشد، بازتابی از گذار به نظمی است که در آن قدرتهای متوسط و بزرگ غیرهستهای تلاش میکنند از یکسو وابستگی خود به آمریکا را مدیریت کنند و از سوی دیگر در برابر فشار چین و روسیه جایگاه مستقلتری بیابند. اگر این روند ادامه یابد، میتوان انتظار داشت که همکاریهای آلمان و ژاپن به تدریج از حوزههای اقتصادی و دفاعی فراتر رود و در قالب یک بلوک سیاسیـاقتصادی نوظهور با هدف توازنسازی در نظام بینالملل جلوهگر شود.