دکتر عابد اکبری، کارشناس مسائل سیاست خارجی
تحولات پس از جنگ دوازدهروزه میان ایران و اسرائیل، فراتر از یک رخداد نظامی، نشانهای از تغییر موازنههای امنیتی در غرب آسیاست. این جنگ، فارغ از ابعاد تاکتیکی و فناوری، یک سیگنال سیاسی و راهبردی برای کنشگران منطقهای و فرامنطقهای بود: ایران نه تنها بازیگری واکنشی یا حاشیهای نیست، بلکه برخوردار از اراده، ظرفیت و مشروعیت برای اعمال قدرت در پاسخ به تهدیدات مستقیم است.
در این چارچوب، یکی از مفاهیم کانونی که از دل تجربه جنگی اخیر باید بازخوانی شود، اصل «خودیاری امنیتی» (Security Self-help) است. این اصل، که از بنیانهای نظریه رئالیسم در روابط بینالملل است، بر این واقعیت تأکید دارد که در محیط بینالمللی آنارشیک، هیچ قدرتی ضامن امنیت دیگری نیست و هر دولت، ناگزیر از اتکای راهبردی به توانمندیهای بومی خود است. جنگ اخیر، بار دیگر نشان داد که ایران برخلاف برخی دولتهای منطقه که بقای امنیتیشان به حضور یا حمایت قدرتهای خارجی وابسته است، توانایی تولید بازدارندگی فعال، دفاع مستقل و کنترل میدان بحران را داراست.
با این حال، خودیاری امنیتی، مفهومی ایستا یا صرفاً نظامی نیست. نقاط ضعف در زیرساختهای هشدار، آسیبپذیریهای سایبری، عدم انسجام نهادی و چالشهای ادراکی میتوانند دستاوردهای بازدارنده را فرسایش دهند. بنابراین، یک بازبینی دقیق در لایههای نرم و سختِ امنیت ملی ـ از معماری اطلاعاتی گرفته تا سازوکارهای پاسخ متقارن و نامتقارن ـ شرط استمرار این ظرفیت است.
در کنار مؤلفه دفاعی، ضرورت بازآرایی دیپلماسی جمهوری اسلامی ایران در قالب یک مکمل بازدارنده بیش از پیش احساس میشود. دیپلماسی، اگر فعال، روایی و مبتنی بر روایتهای حقوقیـسیاسی مشروع باشد، میتواند نهفقط تهدید را مهار کند، بلکه هزینه سیاسی اقدامات خصمانه را برای طرف مقابل افزایش دهد.
روایتسازی حقوقی از دفاع مشروع ایران، فعالسازی سازوکارهای حلوفصل اختلافات، و ائتلافسازی با بازیگران مستقل جهانی باید به بخشی از دکترین پساجنگ بدل شود.
در همین راستا، کنشگری مؤثر ایران در نهادهای بینالمللی نه یک انتخاب، بلکه الزام استراتژیک برای کاستن از فضای خصومتساز علیه کشور است. هرچند ساختارهای سازمانهای بینالمللی با چالشهای جدی مشروعیت، فشارهای ژئوپلیتیک و سلطهروایی قدرتهای غربی مواجهاند، اما این نهادها همچنان ظرفیتهایی برای بازنمایی مشروعیت مقاومت، ثبت حقوق نقضشده و ائتلافسازی معنوی دارند. حضور منفعل یا صرفاً فنی ایران، جای خود را باید به مشارکت روشمند، مسئلهمحور و هدفدار بدهد.
نکته پایانی، به موضوعی بازمیگردد که هماکنون در روند مذاکرات آتشبس غزه در حال برجسته شدن است: فشار آمریکا و اسرائیل برای خلع سلاح گروههای مقاومت. این مطالبه، در ظاهر پاسخی به نگرانیهای امنیتی است، اما در واقع بازتولید ساختار نابرابرِ اشغال و بیقدرتی است. امنیت، در خلأ بازدارندگی متقابل محقق نمیشود؛ تجربهی دهههای گذشته نشان داده که حذف یکجانبه ظرفیت دفاعی نیروهای مقاومت هرگز به کاهش درگیری منجر نمیشود.
از منظر ایران، توازن قدرت منطقهای نه بر پایه حذف بازیگران مقاومت، بلکه بر اساس حضور همزمان مؤلفههای دفاعی، دیپلماتیک و نهادی شکل میگیرد. این سهگانه، اگر در قالب یک سیاست جامع بازدارندگی طراحی و پیگیری شود، میتواند جایگاه ایران را بهعنوان یک قدرت باثبات، مسئول و تأثیرگذار در معادلات امنیتی منطقه تثبیت کند.