برای بررسی علل یا اهداف حمله اسرائیل به دوحه شاید سادهترین و راحتترین پاسخ نسبت دادن این موضوع به ماجرای نشست «دو دولتی» در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل یا عملیات استشهادی دو فلسطینی اهل کرانه باختری در منطقه بیت المقدس باشد. واقعیت آن است که اسرائیل قصد دارد تا تمام اعضا و متحدان محور مقاومت را به صورت غیرمستقیم و مستقیم هدف قرار دهد.
محمد بیات، کارشناس مسائل منطقه
عصر روز سهشنبه نهم سپتامبر (هجدهم شهریور 1404) رژیم صهیونیستی در تجاوز آشکار 10 جنگنده اف-15ف اف-16 و اف-35 با عبور از آسمان اردن، سوریه، عراق و پادشاهی عربی سعودی محل برگزاری جلسه هیات حماس در دوحه را در «حی الکتار» هدف حمله قرار دادند.
در جریان این حمله علاوه بر دفتر مرکزی جنبش حماس، سایر ساختمان وابسته به این جتبش نیز در نزدیکی سفارتهای اسپانیا، فیلیپین و کنیا نیز آسیب دیدند. به گزارش منابع عبری هیات مذاکره کننده فلسطینی در حال آماده کردن پاسخ به طرح پیشنهادی جدید آمریکا در خصوص تبادل اسرا و آتشبس در غزه بودند اما به ظاهرا این نشست تنها یک «تله مذاکره» برای رهبران حماس بوده است. ظاهرا دقایقی پیش از انجام این عملیات رهبران حماس در حالی که تلفنهای همراه خود را در دفتر کار قرار داده بودند، خود در نمازخانه حضور داشتند.
از نخستین ساعات این حمله غیرقانونی، عامیخای اشتاین خبرنگار اسرائیلی مدعی ترور افرادی همچون خلیل الحیه، زاهر جبارین، خالد مشعل، محمد درویش، طاهر النونو، حسام بدران و موسی ابومرزوق شد اما پس از گذشته مدتی منابع محلی همچون الجزیره، العربی قطر و المیادین از عدم حضور برخی افراد در این جلسه و در عین زنده مانده برخی دیگر از رهبران مانند خلیل الحیه خبر دادند.
فارغ از نتایج به دست آمده در این اقدام بیسابقه و تروریستی، سوال کلیدی آن است که چرا اسرائیل در این زمان گزینه هدف قرار دادن رهبران حماس در دوحه را انتخاب کرد؟ در «فرامتن» این عملیات آیا نشانههایی از میل نتانیاهو برای اعلام «هژمونی» در منطقه غرب آسیا دیده میشود؟ قدرتهای منطقهای همچون پادشاهی عربی سعودی و ترکیه چه پیامی از این حمله دریافت کردند؟
«معمای امنیت»؛ آمریکا متحد مطمئنی نیست!
برای بررسی علل یا اهداف حمله اسرائیل به دوحه شاید سادهترین و راحتترین پاسخ نسبت دادن این موضوع به ماجرای نشست «دو دولتی» در حاشیه مجمع عمومی سازمان ملل یا عملیات استشهادی دو فلسطینی اهل کرانه باختری در منطقه بیت المقدس باشد. واقعیت آن است که اسرائیل قصد دارد تا تمام اعضا و متحدان محور مقاومت را به صورت غیرمستقیم و مستقیم هدف قرار دهد. تجاوز هوایی اسرائیل به دوحه، آن هم در روز روشن، رخدادی همچون حمله به تاسیسات نفتی آرامکو در سال 2019 است. هر دو رخداد یک پیام را برای کشورهای جنوب خلیج فارس دارند. نزدیکی به ساختار سیاسی- امنیتی آمریکا سبب مصونیت کشورهای جنوب خلیج فارس در برابر تهدیدات خارجی (ایران، اسرائیل یا ترکیه) نخواهد شد.
به معنای دیگر وجود سرفرماندهی مرکزی سنتکام در پایگاه العدید سبب نشد تا اسرائیل گزینه تجاوز آشکار به خاک قطر را کنار بگذارد. در پس فهم چنین نکته مهمی، احتمالا قطر نیز مسیر سعودی و امارات را در پیش خواهد گرفت و برای حفظ جایگاه خود در میان قدرتهای منطقهای، توسعه روابط با شرکای امنیتی مطمئنتر همچون روسیه، چین یا هند را در دستورکار قرار خواهد داد.
«موازنه قوا»؛ آیا امکان شکلگیری بلوک متحد اسلامی وجود دارد؟
تنها ساعاتی پس از حمله جنگندههای اسرائیلی به خاک قطر، «بی بی» با انتشار پیام ویدیویی صراحتا اعلام کرد که این اقدام از سوی اسرائیل صورت گرفته و این رژیم مسئولیت این حمله را میپذیرد! بیان گستاخانه حمله به یک کشور عضو سازمان ملل و احساس مصونیست نسبت به واکنش کشور مورد حمله قرار گرفته، نشان دهنده عصر جدیدی در معماری امنیتی منطقه غرب آسیا است.
آمریکا به عنوان هژمون در حال افول در نظام بینالملل، تصمیم گرفته است تا از طریق «بازتنظیم» نظم موجود در مناطق مختلف جهان، جلوی خیزش قدرتهای شرقی را گرفته و در محیط پیرامونی آنها نقاط آشوب و ناامنی ایجاد کند. در همین بستر پیمانهای «آکوس»، «کمپ دیوید جدید» و غیره در شرق آسیا قابل فهم و تفسیر است. مطرح شدن ایده جاهطلبانه «اسرائیل بزرگ» ریشه در بطن چنین تحولاتی دارد.
با تشدید تنش میان محور مقاومت و رژیم صهیونیستی، سایر قدرتهای منطقهای بر این تصور بودند که با تضعیف محور ایران و در عین حال برقراری آتشبس در غزه، فرصت مناسبی برای مهار همزمان تهران و تلآویو فراهم شده است.
در این نگاه شکست یا پیروزی هریک از طرفین منازعه گزینه مطلوب نبوده و در این نبرد فرسایشی هر دو طرف باید ضعیف و قابل کنترل شوند. نکته کلیدی آن است که اسرائیل از طریق تعمیق روابط راهبردی با دولت آمریکا، از طریق لابی افرادی همچون ران درمر وزیر امور استراتژیک یا آیپک، امروز بیش از گذشته در منطقه احساس مصونیت و در عین قدرت برای حمله به دشمنان و رقبای اسرائیل میکند. حمله به مواضع ترکیه در لاذقیه سوریه و تجاوز به عمق خاک قطر نشان دهنده میل صهیونیستها برای تثبیت هژمونی خود در منطقه غرب آسیا است.
در چنین شرایطی نوعی وضعیت «معمای امنیت» برای قدرتهای منطقهای ایجاد شده و آنها میتوانند از طریق مذاکرات دو یا چندجانبه ائتلافی رسمی برای مهار نظامی، امنیتی و سیاسی اسرائیل در سطح جامعه جهانی شکل دهند.
«فرار از مرگ سیاسی»؛ نتانیاهو در سودای پادشاهی یهودی
در ماه گذشته میلادی بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل در جریان مصاحبه با رسانه «i24» آشکارا اعلام کرد که احساس میکند در ماموریتی معنوی- تاریخی قرار دارد و او قصد دارد تا میراثی به جای بگذارد تا ظرفیتهای جدید و شگرفی برای نسلهای آینده قوم یهود به جای بگذارد.
با گذشت بیش از هفتصد روز از معرکه «طوفان الاقصی» بیش از گذشته نیت و اهداف رژیم صهیونیستی در جبهههای هشت گانه نبرد مشخص میشود. پس از شکست ماشین جنگی اسرائیل در جریان جنگ 33 روزه در سال 2006، ارتش رژیم با تشکیل هیاتهای حقیقت یاب و بازرسی به واکاوی علل این شکست و راههای تغییر توازن در منطقه پرداخت.
نکته کلیدی آن است که اسرائیل همزمان با ترمیم آسیبهای موجود در بخش نظامی، اقدام به شکل گیری قرائت جدید در دستگاه سیاست خارجی آمریکا کرد که در آن اسرائیل به عنوان حلقه وصل شرق و غرب مدیترانه، عامل مهار کننده قدرتهای تجدیدنظر طلب و ضدآمریکایی در منطقه شمال اقیانوس هند است.
براساس این روایت بنادر حیفا و اشدود تبدیل به حلقه وصل میان بنادر بمبئی، الجبل علی با بنادر اروپایی شدند. برهمین اساس در ذهن دولتمرد آمریکایی، دموکرات یا جمهوری خواه، کمک به رژیم صهیونیستی به معنای سرمایه گذاری بر روی منافع بلندمدت آمریکا در برابر رقبایی همچون چین، روسیه و ایران است. با قدرت گیری مجدد ترامپ در کاخ سفید، حال نتانیاهو فرصتی کم نظیر برای فرار از شکست در انتخابات 2026 و کشورگشایی در منطقه شرق عربی به دست آورده است. حملات غیرقانونی رژیم صهیونیستی به ایران، قطر، سوریه، یمن و لبنان نشان دهنده عمق جاهطلبیها نتانیاهو و تلاش وی برای معرفی اسرائیل به تنها قدرت نظامی- امنیتی مستقر در منطقه خاورمیانه است. شاید به همین دلیل پس از حمله نافرجام اسرائیل به دفتر مرکزی حماس در دوحه، برخی فعالان مجازی اسرائیل از ارسال پیام روشن برای تمام کشورهای منطقه سخن گفتند.
بهره سخن
هدف قرار گرفتن دفتر مرکزی جنبش حماس در دوحه، پیامدهای گستردهای در سطح منطقهای و جهانی خواهد داشت. نخستین پیامد این رخداد را میتوان شیوع گسترده احساس تهدید از ناحیه اسرائیل و تلاش کشورهای منطقهای برای ایجاد ائتلاف در برابر این «تهدید مشترک» خواهد بود.
دومین پیامد طبیعی این حمله از دستورکار خارج تهدید محور مقاومت و ایجاد بستر مناسب برای شکلگیری گفتگوهای ایرانی- عربی، ایرانی- ترکی یا گفتگو در قالب مجمع منطقهای است. سومین پیامد را باید فاصله گرفتن تدریجی حکام قطر از واشنگتن و تلاش برای قرار گرفتن در مدار امنیتی سایر قدرتهای نوظهور دانست.
آخرین پیامد این حمله را میتوان عقب نشینی تدریجی قطر ار پرونده فلسطین و تلاش برای قرار گرفتن در جایگاه خنثی سایر کشورهای عربی همچون کویت و بحرین عنوان کرد. البته تحقق یا عدم تحقق هر یک از موارد ذکر شده وابسته به سیر تحولات آتی در منطقه و پیروزی یا شکست رژیم صهیونیستی در میادین مختلف است.