اگر روزی روسیه و چین به قطعنامه ۱۹۲۹ که بدترین قطعنامه علیه ایران بود رأی مثبت میدهند و امروز با ادامه قطعنامهها مخالفت میکنند؛ چیزی نیست جز منافع آنها و هنر ما در یافتن منافع مشترک با آنهاست نه روایت داستانهای کهن.
دکتر سید رسول موسوی- دیپلمات بازنشسته وزارت خارجه
آنچه مینویسم نه یک خاطره بلکه تحلیلی است برای توضیح چرایی نشر سند گفتوگوی ولادیمیر پوتین و جورج بوش دوم در مورد ایران در این مقطع زمانی.
به جهت شغل مشخص خودم در وزارت امور خارجه چه زمانی که رئیس مرکز مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز بودم و چه آن زمان که مدیرکل دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت خارجه بودم، بهطور مشخص ارتباطات کاری قابلتوجهی با مراکز مطالعاتی مشابه در کشورهای مختلف بهخصوص با مرکز مشابه در روسیه داشتم و با همتایان روس خود چه در جلسات علنی و چه در جلسات غیرعلنی درباره ابعاد مختلف روابط ایران و روسیه صحبت میکردم و این صحبتها در جلسات غیرعلنی خیلی صریحتر و شفافتر بود.
این صحبتها برای دانش شخصی من نبود بلکه برای تهیه گزارشهای کشف برای مجلات دفتر مطالعات و گزارشهای طبقهبندیشده برای مقامات بود.
کسانی که از نوشتههای قدیمی من اطلاع دارند میدانند چگونه در اوایل دهه هفتاد شمسی درباره روسیه در فصلنامه آسیای مرکزی مینوشتم که نمونه مشخص آن مقاله «آسیبشناسی روابط ایران و روسیه» است که در سال ۱۳۷۳ در اولین میزگرد ایران و روسیه در مسکو ارائه کردم.
چرا این را میگویم؟ برای اینکه به سابقه خود در مسائل مربوط به روابط ایران و روسیه اشاره کرده و بگویم که شناخت من از روسیه به دیروز و امروز بازنمیگردد و در دهها همایش و میزگرد درباره روسیه شرکت کرده و مقاله ارائه کرده و به بحث علنی پرداخته و مطالب غیرعلنی را محرمانه گزارش کردهام. موردی وجود ندارد که درباره اهداف و سیاستهای روسیه در نوشتههایم پنهان کرده باشم.
موضوع صحبتهای خودم با آقای سرگئی کاراگانف مشاور پوتین را در نوشتههای مختلف خود بارها مطرح کردهام که بهصراحت گفت: روسیه اولین مخالف داشتن سلاح هستهای توسط ایران است و دلیل آن را سابقه تاریخی ایران و روسیه دانست.
کاراگانف گفت: «بعد از جنگهای ایران و روسیه در قرن نوزدهم موازنه قوا به سود روسیه تغییر کرد و اگر ایران به سلاح هستهای دست پیدا کند موازنه در مرزهای جنوبی روسیه بههم خورده و امنیت روسیه تهدید میشود، لذا روسیه اولین مخالف دسترسی ایران به سلاح هستهای است.»
در صحبتهای دیگری هم که با روسا و محققان ارشد دیگر مراکز مختلف مطالعاتی روسیه داشتم درباره دلایل مخالفت روسیه با داشتن فناوری غنیسازی و چرخه سوخت گزارشهایی تهیه کرده و به طرق مختلف منعکس و منتشر کردم.
چرا این مطالب را مینویسم؟ به این دلیل است که بگویم آنچه در بهاصطلاح سند گفتوگوهای پوتین و بوش آمده هیچ مطلب تازهای نه برای من دارد و نه برای کسانی که گزارشهای مرا به طرق مختلف خواندهاند.
بارها و بارها درباره اهداف و برنامههای روسیه درخصوص برنامه هستهای ایران در جلسات مختلف باز و بسته صحبت شده و نکته پنهانی وجود ندارد و هیچ شکی در این گزاره نیست که روسیه با دستیابی ایران به سلاح هستهای مخالف است و باز در این گزاره هم شکی نیست که ایران در پی سلاح هستهای نیست و تلاقی این دو گزاره است که بستر همکاریهای راهبردی ایران و روسیه را فراهم ساخته است.
این اطمینان را دارم که حتی اگر آمریکا هم چنین گزارههایی را میپذیرفت، تعارض موجود درخصوص برنامه هستهای غیرنظامی ایران بهسادگی قابلحل بود.
اما چرا داستان کهنه ربع قرن پیش درباره مخالفت روسیه با داشتن سلاح هستهای توسط ایران با جلدسازی نو منتشر میشود؟
این کار جز با هدف تخریب روابط ایران و روسیه در این مقطع حساس زمانی نیست. روسیه و چین دو عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل با صراحت تمام در مقابل باجگیری بینالمللی آمریکا در موضوع عدم اجازه دادن به اعلام به اتمام رسیدن قطعنامه ۲۲۳۱ ایستاده و با تحمیل سازوکار ماشه مخالفت میکنند. البته باز هم ناگفته نماند که مخالفت آنها با مکانیزم ماشه هم در راستای منافع ملی و منافع امنیتی آنان است و این را میدانیم که در روابط بینالملل آنچه موجب همکاری میشود همسویی منافع است نه چیز دیگر.
اگر روزی روسیه و چین به قطعنامه ۱۹۲۹ که بدترین قطعنامه علیه ایران بود رأی مثبت میدهند و امروز با ادامه قطعنامهها مخالفت میکنند؛ چیزی نیست جز منافع آنها و هنر ما در یافتن منافع مشترک با آنهاست نه روایت داستانهای کهن.


