AR | EN

1404-05-16 11:21

AR | EN

1404-05-16 11:21

اشتراک گذاری مطلب

رمزگشایی از پروژه خلع سلاح حزب الله لبنان؛ و بازگشت اشغالگران

آمریکا و متحدانش با فشار برای خلع سلاح حزب‌الله، پروژه‌ای خطرناک را علیه لبنان کلید زده‌اند؛ طرحی که نه‌تنها بازدارندگی ملی را هدف گرفته، بلکه بذر جنگ داخلی و نفوذ مجدد اسرائیل را در دل لبنان می‌کارد. این یادداشت، ابعاد پنهان این سناریوی تهدیدآمیز را آشکار می‌کند.

تهران-ایران ویو24

یکی از تحریف‌های راهبردی و هدفمند در روایت‌سازی‌های معاصر درباره نقش گروه‌های مقاومت، معرفی این گروه‌ها ـ به‌ویژه حزب‌الله لبنان ـ به‌عنوان نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران در منطقه است. این روایت که در رسانه‌ها و محافل سیاسی غربی و صهیونیستی تقویت شده، با هدف تقلیل مشروعیت و کارکرد بومی مقاومت در کشورهای منطقه طراحی شده است.

تحلیل ژرف‌نگرانه این چارچوب مفهومی، به روشنی نشان می‌دهد که هدف اصلی آن، امنیتی‌سازی فضا در غرب آسیا، تخریب هویت ملی نیروهای مقاومت، و مشروعیت‌زدایی از نقش دفاعی آنان در برابر تهدیدات خارجی است.

در واقع، گروه‌های مقاومت منطقه‌ای، نه نیروهایی وارداتی یا صرفاً تحت امر یک دولت خارجی، بلکه برآمده از نیازهای امنیتی واقعی کشورهایی هستند که در آن‌ها شکل گرفته‌اند. حشدالشعبی و حزب‌الله عراق و حزب الله لبنان نیز مصداق بارز این واقعیت هستند.

حزب الله لبنان از بطن تحولات داخلی لبنان و در واکنش به تجاوزهای مستمر رژیم صهیونیستی شکل گرفته و رشد یافته است، و در مقاطع حساس، نقشی فراتر از ارتش رسمی این کشور در حفظ امنیت ملی و انسجام سرزمینی لبنان ایفا کرده است.

با وجود چنین کارنامه‌ای، ایالات متحده آمریکا و متحدان منطقه‌ای آن طی سال‌های اخیر، با اعمال فشارهای مستقیم سیاسی، اقتصادی و امنیتی بر دولت و ارتش لبنان، در پی آن بوده‌اند که پروژه خلع سلاح حزب‌الله را در قالب اصلاحات ساختاری ادعایی تحمیل کنند. این اقدامات نه صرفاً برای مهار توان دفاعی حزب‌الله، بلکه برای مهندسی سناریوهایی طراحی شده است که می‌تواند امنیت ملی لبنان را در معرض تهدیدات چندجانبه قرار دهد.

در این چارچوب، دو مسیر بحرانی در پیش روی لبنان قرار می‌گیرد: نخست آنکه خلع سلاح مقاومت تحت فشار خارجی به عامل بروز شکاف‌های فرقه‌ای، قطب‌بندی سیاسی و در نهایت، زمینه‌سازی برای درگیری داخلی بدل شود؛ و دوم، پذیرش این مطالبه از سوی حزب‌الله، که در هر دو حالت، لبنان را در مسیر تضعیف راهبردی مقاومت و باز شدن دست رژیم صهیونیستی برای تعرض مجدد قرار می‌دهد. این سناریوها، منطبق با راهبرد کلان تل‌آویو و واشنگتن در زمینه مهار محور مقاومت و بازسازی نظم امنیتی مطلوب غرب در منطقه طراحی شده‌اند.

سابقه تاریخی تهدیدهای رژیم صهیونیستی به روشنی نشان می‌دهد که لبنان حتی در غیاب حزب‌الله نیز در معرض تجاوز قرار داشته است. از دهه ۱۹۷۰ به این‌سو، رژیم اسرائیل بارها با نقض حاکمیت ملی لبنان، به خاک این کشور تجاوز کرده و قصد تصرف مناطقی از لبنان را در سر دارد. مهم‌ترین مصداق آن، اشغال جنوب لبنان در سال ۱۹۸۲ و تداوم این اشغال تا سال ۲۰۰۰ است. جنگ ۳۳ روزه در سال ۲۰۰۶ نیز که با حملات گسترده به زیرساخت‌ها و مناطق غیرنظامی همراه بود، با همین هدف انجام شد که منجر به فاجعه انسانی گسترده شد. این وقایع، اثبات‌گر این واقعیت است که تهدید اسرائیل برای لبنان، فرضی، شرطی و واکنشی نیست، بلکه ریشه‌دار، ساختاری و مستمر است.

در برابر چنین تهدیدی، حزب‌الله لبنان از دهه ۱۹۸۰ تاکنون، در قالب نیروی مقاومت ملی، نقشی کلیدی در مقابله با اشغالگری و جلوگیری از تکرار تجاوزات رژیم صهیونیستی ایفا کرده است. این گروه، هم در اخراج نیروهای اشغالگر اسرائیلی از جنوب لبنان در سال ۲۰۰۰ و هم در مقابله با تهاجم گسترده در جنگ ۲۰۰۶، نقشی تعیین‌کننده داشت و با تثبیت بازدارندگی دفاعی، مانع از پیشروی اسرائیل در خاک لبنان شد.

نکته مهم‌تر آن است که سیاست‌های تجاوزکارانه رژیم صهیونیستی، مسبوق به سابقه بوده و مستقل از وجود مقاومت دنبال شده است. به‌عبارت دیگر، حضور حزب‌الله پاسخی به تهدیدی موجود و مداوم است، نه منشأ تهدید. حذف یا تضعیف این نیروی بازدارنده، نه‌تنها موجب کاهش تهدید نخواهد شد، بلکه زمینه‌ساز تشدید آسیب‌پذیری امنیت ملی لبنان خواهد بود.

توازن قوا بین لبنان و اسرائیل به‌صورت ساختاری به نفع رژیم صهیونیستی است، اما وجود حزب‌الله به‌عنوان نیرویی دارای ظرفیت‌های نظامی نامتقارن، سبب شده تا موازنه‌ای بازدارنده شکل گیرد. این بازدارندگی، به‌ویژه پس از جنگ ۲۰۰۶، عملاً رژیم صهیونیستی را از اقدام نظامی مستقیم و گسترده علیه لبنان بازداشته است؛ چرا که هرگونه تجاوز جدید، هزینه‌ای سنگین به تل‌آویو تحمیل خواهد کرد.

در این میان، فشار آمریکا به دولت و ارتش لبنان برای خلع سلاح حزب‌الله، از یک‌سو بیانگر تلاش برای بر هم زدن این موازنه بازدارنده است، و از سوی دیگر، نشان‌دهنده راهبردی پیچیده‌تر برای تضعیف وحدت ملی لبنان از درون و در ادامه تهدید منطقه ای است.

با تبدیل مسأله مقاومت به یک چالش داخلی، آمریکا در پی آن است که ارتش لبنان را در برابر حزب‌الله قرار دهد و در نتیجه، تنش‌های طایفه‌ای و قومی را شعله‌ور سازد؛ فتنه‌ای که پیامدهای آن، می‌تواند به بازتولید جنگ داخلی منجر شود.

در سطح منطقه‌ای نیز مصداق حضور حزب‌الله در بحران سوریه قابل ذکر است که حزب الله عاملی مهم در مهار تجاوزات اسرائیل و گروه‌های تکفیری بود. اما تضعیف این محور مقاومت، به‌وضوح با افزایش نفوذ و تجاوزات اسرائیل به خاک سوریه و اشغال عملی سوریه از سوی رژیم صهیونیستی همراه شده است. تحولات امروز سوریه به خوبی تداعی کننده تصویر لبنان در فردای خلع سلاح حزب الله است.

در واقع باید تاکید کرد که تهدید اسرائیل نسبت به لبنان، تهدیدی ساختاری و فراتر از متغیرهای داخلی است؛ اما حضور مقاومت، به‌ویژه حزب‌الله، نه‌تنها واکنشی تدافعی به این تهدید، بلکه تضمینی حیاتی برای صیانت از امنیت ملی لبنان و انسجام داخلی آن محسوب می‌شود. تضعیف یا حذف این مولفه راهبردی، صرفاً در خدمت اهداف اسرائیل و پروژه‌های بی‌ثبات‌سازی آمریکایی در منطقه خواهد بود، نه مردم لبنان.

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *