پشت لبخند محتاطانه ریاض و تمجید رسمی از «طرح جامع پایان جنگ غزه»، مجموعهای از تناقضها نهفته است: نادیدهگرفتن ایده دولت فلسطین، کاستن از نقش عربستان در تصمیمسازی و تحمیل بار مالی سنگین بازسازی بر شانههای خلیج فارس. در حالی که ریاض بهدنبال «تنشزدایی بزرگ» و تمرکز بر پروژههای اقتصادی است، طرح ترامپ میتواند همان چیزی باشد که پادشاهی سعودی بیش از هر چیز از آن میهراسد؛ ورود به پروندهای پرهزینه، بیدستاورد و پُرمخاطره در میانه بحران مشروعیت منطقهای و داخلی.
ایران ویو 24- بین الملل
در ۲۹ سپتامبر ۲۰۲۵ دونالد ترامپ «طرح ۲۰بندی صلح غزه» را رونمایی کرد؛ طرحی که آتشبس فوری، آزادی گروگانها در ۷۲ ساعت، عقبنشینی مرحلهای ارتش اسرائیل را در پی داشته و وعده «غزه عاری از ترور» و یک سازوکار حکمرانی موقت تکنوکراتیک زیر نظر هیئتی بینالمللی به ریاست خود ترامپ را مطرح می کند. بسیاری از دولتهای عربی ظاهراً از آن استقبال لفظی کردند و حتی کابینه سعودی نیز از «طرح جامع برای پایان جنگ» تمجید نمود؛ اما پشت این استقبال اولیه، مجموعهای از هزینهها و پیامدهایی نهفته است که این ابتکار را دستکم به شکلی که الآن طراحی شده، برای منافع عربستان زیانبار میکند.
دولت فلسطین؛ خط قرمز اصلی ریاض که طرح ترامپ نادیدهاش میگیرد
عربستان سعودی در تمام گفتگوهای عادیسازی طی دو سال گذشته یک شرط را بارها تکرار کرده است؛ بیآنکه مسیر روشن و برگشتناپذیر به «دولت فلسطین با پایتختی قدس شرقی» تعریف شود، به رسمیت شناختن اسرائیل منتفی است. مقامات سعودی در اظهارات عمومی همین را گفتهاند و گزارشهای سیاستی مستقل نیز این خط قرمز را تأیید کردهاند. با این حال، متن و شروح طرح ترامپ «دولتسازی» را به آیندهای نامشخص حواله میدهد؛ اداره موقت تکنوکراتیک زیر یک «هیئت صلح» بینالمللی برقرار میشود و بحث دولت فلسطین به موفقیت این دوره انتقالی و «اصلاح» تشکیلات خودگردان موکول است؛ زمانبندی مشخصی هم برای خروج کامل اسرائیل در دست نیست. این ترکیب، دقیقاً همان ابهامی است که ریاض نمیپذیرد و برایش هزینه سیاسی داخلی و منطقهای دارد.
کاهش عاملیت سعودی و واگذاری صحنه به هیئت آمریکامحور
طرح، سازوکاری به نام «هیئت صلح» معرفی میکند که ریاستش با ترامپ و نقش محوری برای تونی بلر متصور است؛ تصمیمگیری و تنظیم تأمین مالی دوره بازسازی نیز ذیل همین نهاد تعریف میشود. این یعنی انتقال کانون تصمیم به یک ساختار آمریکامحور و شخصمحور که عملاً وزن کشورهای عربی را از «تصمیمسازی» به «تأمین هزینه و همراهی سیاسی» تقلیل میدهد. این دقیقاً خلاف نیاز سعودی است که میخواهد در پرونده فلسطین، بازیگر چارچوبگذار باشد نه صرفاً حامی مالی.
افزون بر این، سابقه ایدههای همسو با «قیمومت چندملیتی و آمریکایی» بر غزه (از جمله سند بحثبرانگیز گریت تروست GREAT Trust که پیشتر در واشنگتن مطرح شد) اعتماد عربی را تضعیف کرده و نگرانی طرحهای جابجایی جمعیت را زنده نگه داشته است. ریشه این سوءظن، خود اسناد و گزارشهایی است که «قیمومت دهساله» و حتی «جابجایی داوطلبانه گسترده» را تائید میکردند؛ حتی اگر نسخه ۲۰بندی اخیر، از «عدم اخراج اجباری» سخن بگوید، حافظه سیاسی منطقه بهسادگی پاک نمیشود و تمام رفتارهای آمریکایی و اسرائیلی نیز در همین راستا تحلیل می شود.
از رویاهای نئوم تا واقعیت غزه؛ فشار مالی بر ریاض و چالش جدید پروژه ۲۰۳۰
برآوردهای سازمان ملل، بانک جهانی و اتحادیه اروپا از نیاز بازسازی، رقمهایی در حدود ۵۳ تا ۷۰ میلیارد دلار را طی یک دهه نشان میدهد؛ با نیاز اولیه ۲۰ میلیارد دلار در سه سال نخست. طبعاً نگاه واشنگتن به کیسه خلیج فارس است. اما عربستان همین الآن هم با کسری بودجه رو به افزایش، فشار سرمایهگذاریهای عظیم «چشمانداز ۲۰۳۰» و کاهش درآمدهای نفتی دستبهگریبان است؛ وزارت دارایی، کسری ۲۴۵ میلیارد ریالی (حدود ۶۵ میلیارد دلار) برای ۲۰۲۵ و ۳.۳٪ تولید ناخالص برای ۲۰۲۶ پیشبینی کرده است. تعهد زودهنگام به فازهای پرخرج بازسازی ذیل هیئتی که خود سعودی در آن حق وتو یا طراحی ندارد، ریسک مزمنسازی کسری بودجه و جابهجایی منابع از پروژههای اولویتدار داخلی را بالا میبرد.
از دست دادن رهبری عربی و افزایش وزن رقبا
پایداری آتشبس و عبور از فاز دوم (خلع سلاح و چیدمان امنیتی) بدون میانجیگری نزدیک به حماس ممکن نیست و این نقش را عملاً قطر و ترکیه بازی میکنند. همین الآن هم در واشنگتن و تلآویو، وزن دیپلماسی دوحه در کانالهای گروگان-اسرا و تنظیم رفتار حماس «کانونی» توصیف میشود. حتی گزارشهایی منتشر شده که تیم ترامپ برای «اطمینانبخشی» به ریاض و ابوظبی (درباره مضرات احتمالی تقویت پیوند آمریکا–قطر برای جایگاهشان) رفتوآمد محرمانه داشته است. اما نتیجه عملی برای سعودی چیست؛ کاهش مزیت نسبی «رهبری عربی» در این پرونده و رؤیتپذیرتر شدن رقابت راهبردی ریاض–دوحه در پروندهای که حساسترین موضوع افکار عمومی عرب است.
معماری امنیتی غزه؛ نیروی آمریکامحور و اتهام «شریک اشغال» برای ریاض
طرح ترامپ برای غزه، ایده تشکیل یک نیروی تثبیت بینالمللی (ISF) را طرح میکند؛ تجربه منطقه نشان داده است هر نیروی غیرملی و غیربومی در غزه هم هزینه مشروعیت دارد و هم خطر فرسایش مأموریت. بدتر آنکه اگر این نیرو زیر هیئت صلح با رهبری آمریکایی تعریف شود و نه یک چارچوب بیطرفانه سازمان ملل با اجماع عربی، دولتهای عربی حامی مالی آن از جمله عربستان در معرض اتهام «شریک اشغال» قرار میگیرند. این همان خطری است که ریاض هم در داخل (حساسیت افکار عمومی) و هم در محیط عربی-اسلامی (رقابت نمادین با ترکیه و ایران بر سر پرچم فلسطین) نمیخواهد.
ناهمخوانی با منطق «تنشزدایی بزرگ» عربستان
راهبرد کلان ریاض از آغاز ۲۰۲۳ تاکنون، تنشزدایی با ایران و اولویت دادن به بازسازی اقتصادی و سرمایهگذاری بوده است. هر ترتیبی در غزه که قیمومت آمریکایی–اسرائیلی تلقی شود، احتمال واکنش ملتهای جریان مقاومت از یمن تا عراق را بالا میبرد و محاسبات سعودی درباره امنیت دریایی، انرژی و پروژههای ساحل دریای سرخ را پیچیده میکند، حتی اگر واشنگتن همزمان تلاشهایی برای مهار انصارالله پیش ببرد. بهعبارت دیگر، این طرح در سطح منطقهای بالقوه «تنشزا» است، نه تنشزدا و با نیاز اصلی سعودی (آرامش پیرامونی برای تمرکز بر ۲۰۳۰) تعارض دارد.
شکنندگی ذاتی طرح و ریسک بزرگ برای ریاض؛ سرمایهگذاری در طرحی که ممکن است هرگز به نتیجه نرسد
فازهای بعدی طرح هنوز بر سر زمانبندی عقبنشینی و ضوابط خلع سلاح معلق است؛ حتی برخی رسانهها از کند شدن روند و هشدار بازیگران منطقهای درباره «لبه شکست» سخن گفتهاند. اگر اجرای طرح در میانه راه متوقف شود، عربستان میماند و تعهدات ضمنی مالی و سیاسی بدون آنکه دستاورد عینی (آرامش پایدار در افق دولت) برایش ثبت شود. این بدترین سناریو برای ریاض است؛ پرداخت هزینه حیثیتی نزد افکار عمومی عرب، در حالی که نتیجه سیاسی ملموس حاصل نشده باشد.
تضاد با اقتصاد سیاسی مشروعیت در داخل عربستان
سنجشهای افکار عمومی معتبر نشان میدهد حساسیت جامعه عرب نسبت به فلسطین پس از جنگ غزه بهطور معنیداری افزایش یافته و حمایت از عادیسازی به زیر ۱۳٪ در اغلب کشورهای مورد سنجش سقوط کرده است. در خود عربستان نیز تمایل به «عادیسازی بیقید» پایین است و حمایت از نقشآفرینی عربی مشروط به حفظ حقوق فلسطینیان دیده میشود. هر نقشه راهی که ابهام در دولت را حفظ کند و در عوض، بار مالی و سیاسی را روی دوش ریاض بگذارد، هزینه مشروعیت میآفریند، حتی اگر در سطح رسمی استقبال اعلام شود. این هزینه، در کنار کسری بودجه و فشارهای سرمایهگذاری داخلی، محاسبه ریسک طرح را از زاویه سیاست داخلی دشوارتر میکند.
اگر طرح ۲۰ بندی به یک مسیر روشن و زمانبندیشده برای حاکمیت ملی فلسطین» ترجمه نشود؛ اگر معماری حکمرانی غزه را ذیل یک هیئت آمریکامحور و شخصمحور نگه دارد؛ اگر نیروی تثبیت به جای مشروعیتسازی سازمان ملل، هزینه مشروعیت برای عربها بسازد؛ اگر بار مالی بازسازی را بدون ابزارهای کنترل و تضمین نتیجه، به دوش خلیج فارس بیندازد؛ و اگر وزن رقبای عربستان را در میدان اصلی پرونده بالا ببرد، آنگاه این طرح برای دولت سعودی مجموعهای از ریسکهای همزمان است؛ از ریسک مشروعیت داخلی و رقابت نمادین منطقهای گرفته تا ریسک مالی در اوج پروژههای تحول اقتصادی. استقبال اولیه ریاض از پایان جنگ قابلفهم است؛ اما منطق منافع ملی سعودی حکم میکند که اجرای این چارچوب، تنها در صورتی برای پادشاهی سودمند باشد که سه قفل اساسی باز شود؛
الف) تضمین تقویمی و حقوقی مسیر دولت فلسطین
ب) بینالمللیسازی واقعی و غیرشخصمحور حکمرانی انتقالی و نیروی تثبیت
پ) سازوکارهای مالی شفاف و چندجانبه که تأمین مالی خلیج فارس را به حق تصمیمسازی و پاسخگویی گره بزند نه برعکس.
تا وقتی این قفلها بستهاند، سنجش «طرح صلح غزه ترامپ» در ترازوی ریاض از سنگینتر بودن کفه هزینه و زیان حکایت دارد.
مأموریت پنهان فرستادگان ترامپ؛ عبور از میانجیگری قطر تا مهندسی نظم جدید در خاورمیانه