هشدار تازه سرگئی ناریشکین درباره گذار سرویسهای غربی از «کودتاهای کلاسیک» به «حذف فیزیکی رهبران» فقط یک تحلیل امنیتی نیست؛ نشانه تولد پارادایم تازهای از جنگ پنهان است ــ نسلی که در آن ترور، سایبری و روایت در هم تنیدهاند و سرویسهای اطلاعاتی دیگر صرفاً ناظر نیستند، بلکه خود بازیگر اصلی میدان شدهاند. در این میدان جدید که میتوان آن را «عملیات اطلاعاتی نسل پنجم» نامید، مرز میان قانون و قدرت، دفاع و تهاجم، و حتی حیات و حذف، عمداً محو میشود.
ایران ویو 24- دفاعی و امنیتی
هشدار تازه سرگئی ناریشکین، رئیس سرویس اطلاعات خارجی روسیه، در نشست سران امنیتی کشورهای مشترک المنافع مبنی بر عبور سرویسهای غربی از «کودتاهای پیچیده» بهسمت حذف فیزیکی رهبران سیاسی و نظامی، نشانه همگرایی چند روند عینی در میدان است؛ همافزایی سایبر–فیزیک، شخصمحور شدن هدفگیری و روایتسازی همزمان برای مشروعیتبخشی به عملیات.
در پارادایمی که میتوان آن را نسل پنجم عملیاتهای اطلاعاتی نامید (IntOps 5.0) سرویسها دیگر فقط چشم و گوش دولتها نیستند؛ خود میداندار تصمیمسازی هستند. این بدین معناست که ترور دولتی به نرمافزار ثابت جعبهابزار امنیتی غرب بدل شده و مرزهای حقوقی و اخلاقی نظم بینالملل را میفرساید؛ امری که ناریشکین علناً دربارهاش هشدار داده است.
شواهد میدانی یک تغییر پارادایم
1) لبنان، سپتامبر ۲۰۲۴؛ انفجار همزمان هزاران پیجر و سپس واکیتاکی در بین نیروهای حزبالله، دهها کشته و هزاران مجروح برجای گذاشت؛ منابع متعدد غربی این رخداد را ناشی از دستکاری زنجیره تأمین و فعالسازی از راه دور دانستند. این نمونهی سایبر–فیزیکی دقیقاً همان جایی است که جنگ الکترونیک، مهندسی معکوس سختافزار و فرمانهای رمزنگاریشده به «ترور هدفمند مبتنی بر تجهیزات» تبدیل میشود.
2) تهران-بیروت، ژوئن ۲۰۲۴؛ ترور اسماعیل هنیه در تهران و بهفاصلهای کوتاه، ترور فؤاد شکر، فرمانده ارشد حزبالله، در بیروت؛ همراه با حذف صالح العاروری در ژانویه ۲۰۲۴. این زنجیره نشان داد «برونمرزیسازی ترورها» به قاعده عملیاتی بدل شده است؛ جایی که مرز کشورها «مانع» نیست بلکه «متغیر برنامهریزی» است.
3) جنگ ۱۲روزه ژوئن ۲۰۲۵؛ حمله اسرائیل به ایران با عنوان «رایزینگ لاین» که حتی در رسانههای غربی به همین اسم ثبت شد الگوی «قطع سر تصمیمسازی» را بهصورت علنی آزمود؛ تمرکز بر فرماندهان، زیرساختهای هشدار، لانچرها و مراکز ارتباطی؛ و سپس همراهی کارزار رسانهای برای القای «فروپاشی فرماندهی» در ایران. گزارشهای اندیشکدههای حامی اسرائیل نیز آشکارا از «تخریب رهبری پدافند هوایی ایران» و «سریعسازی چرخه کشف–هدفگیری–انهدام» سخن گفتند
4) اروپا، مه ۲۰۲۴؛ سوءقصد به رابرت فیکو، نخستوزیر اسلواکی، نشان داد بازگشت ترور سیاسی محدود به خاورمیانه نیست. هرچند عامل، یک فرد سالخورده معرفی شد، اما اصل تبدیل رهبران نامطلوب به «هدف بالا» در زمین اروپا هم بازتولید شد
5) دریای بالتیک و دریای سیاه؛ ناریشکین میگوید پس از نورد استریم، سرویسهای بریتانیا احساس «مصونیت» کرده و بهدنبال خرابکاریهای تازه هستند؛ حتی اگر غرب این ادعا را «تبلیغاتی» بخواند، نفس طرح آن از سوی مقام ارشد اطلاعاتی روسیه نشان میدهد «جغرافیای عملیات پنهان» تا کجا امتداد یافته است.
پنج ویژگی نسل جدید عملیات اطلاعاتی
در این نسل، پنج ویژگی برجسته است؛
- همافزایی سایبری–فیزیکی؛ از بدافزار و دستکاری زنجیره تأمین تا انفجار از راه دور تجهیزات، سپس ضربه فیزیکی و موج دوم جنگ اطلاعاتی. تجربه لبنان در ۲۰۲۴ به مثابه یک کتاب آموزشی برای این روش است.
- حذف هوشمند افراد کلیدی؛ شلیک کمتر، اثر بیشتر؛ تمرکز بر تصمیمسازان و معماران میدان بهجای انهدام پهندامنه سامانهها. زنجیره هنیه–شکر–العاروری مصداق روشن است.
- کاربرد هوش مصنوعی در هدفگیری؛ از «فیوژن داده» تا اتوماسیون چرخه شکار هدف؛ گزارشهای پرشمار درباره نقش پلتفرمهای خصوصی و «AI Targeting» این پیوند را مستند کردهاند.
- روایتسازی همزمان؛ عملیات، همزمان با هشتگ، اینفوگرافیک و افشاگریهای گزینشی پیش میرود؛ هدف، قفلکردن ادراک عمومی پیش از شکلگیری روایت رقیب است. بازتاب رسانهای «رایزینگ لاین» نمونه کلاسیک این همزمانی است.
- خصوصیسازی ابزار سرکوب؛ ازNSO Group تا پیمانکاران دادهمحور، زیرساخت نظارت و هدفگیری به بازار واگذار شده است؛ پرونده «پگاسوس» و احکام قضایی علیه NSO، از ابعاد این صنعت پرده برداشتهاند.
چرا این الگو برای غرب «بهصرفه» است؟
1) هزینه سیاسی کم، بازده راهبردی زیاد؛ حذف هدفمند، خطرات جنگ کلاسیک را ندارد اما میتواند «بُنلوله تصمیمسازی» را بزند. اسرائیل در ژوئن ۲۰۲۵ با اتکا به همین منطق اعلام کرد که رهبری نظامی و سامانههای حیاتی ایران را هدف گرفته است؛ حتی اگر این ادعاها اغراقآمیز باشد، نفس تکرارش بهمنزله بخشی از جنگ روانی است.
2) ائتلاف تکنولوژی–امنیت؛ پیوند ارتشهای غربی با شرکتهای عظیم داده و امنیت سایبری «دقت عملیاتی» را افزایش داده است. مستندات پیرامون پگاسوس و همکاریهای اعلامی ادعایی برخی شرکتها با نهادهای نظامی اسرائیل، فقط نوک کوه یخ است.
3) کشآمدن جغرافیا؛ حملات پهپادی به تأسیسات انرژی روسیه توسط اوکراین (به روایت رسانههای غربی) و ضدحملات روسیه علیه شبکه انرژی اوکراین نشان میدهد «زیرساخت» به میدان اصلی فشار بدل شده است؛ جنگ انرژی خود نوعی ترور زیرساختی است.
حقوق بینالملل؛ مرزهایی که عمداً محو میشوند
قتل هدفمند برونمرزی، در ادبیات حقوقی کلاسیک، ذیل ممنوعیت توسل به زور (ماده ۲(۴) منشور) و حمایت از حق حیات قرار میگیرد. گزارش گزارشگر ویژه قتلهای فراقضایی در ۲۰۲۰، نمونه ترور شهید قاسم سلیمانی را «ناموجه» ارزیابی کرد و درباره گسترش پهپادکشی هشدار داد؛ هرچند نهادهای نزدیک به آمریکا کوشیدند استدلالهای خلاف آن را برجسته کنند. معنای عملی این شکاف، «عادیسازی قتل هدفمند» است، نه قانونمند کردن آن.
ایران در این معادله کجاست؟
از ترور شهید سلیمانی تا زنجیره عملیاتهای سالهای اخیر علیه فرماندهان و دانشمندان، جمهوری اسلامی مهمترین هدف دکترین «حذف هوشمند» بوده است. اما تجربه ژوئن ۲۰۲۵ نشان داد «ضربه نخست» لزوماً به معنای «پیروزی نهایی» نیست. ایران با حفظ بقا و تداوم توان موشکی–پهپادی (ولو با هزینه سنگین)، بازدارندگی متقابل را زنده نگاه داشت؛ و مهمتر، هزینه سیاسی عملیات اسرائیل را در سطح منطقه و افکار عمومی جهانی افزایش داد. در سطح روایت، مقاومت در برابر دشمنی که «تصویر شکستناپذیر» از خود ارائه می کند، یک پیروزی است. حتی در ادبیات نهادهای غربی نیز اذعان میشود که هزینه مصرف مهمات پدافندی و فرسایش لجستیکی آمریکا و اسرائیل در برابر ایران، به دغدغه راهبردی بدل شده است.
از «کودتا» تا «بیسرسازی»؛ پیامدهای راهبردی
- کوتاهمدت؛ دشمن میکوشد با حذف نقطهای نخبگان نظامی و فکری، شبکه فرماندهی را دچار «گیجی الگوریتمی» کند؛ یعنی سیستمی که برای تصمیم، به داده و هماهنگی وابسته است، با از دستدادن «گرههای انسانی» به خطا بیفتد. انفجار پیجرها در لبنان و حملات تروریستی ژوئن 2025 علیه ایران، نمونه واضح این راهبرد بود که از جنگ سخت تا «جنگ نرم» را به هم کوک کرد.
- میانمدت؛ خصوصیسازی ابزار ترور (اسپایویر، تحلیلگر داده، پیمانکار رباتیک) مرز دولت و بازار را محو میکند؛ مسئولیتپذیری حقوقی سختتر و «انکارپذیری» آسانتر میشود.
- بلندمدت؛ نهادهای غربی با تفسیر موسع از «دفاع مشروع» ترورها را نُرمسازی میکنند. این امر، اگر بیپاسخ بماند، حق حیات را از یک «قاعده آمره» به «متغیر قدرت» تبدیل میکند.
غرب، بهویژه در پرونده ایران و محور مقاومت، از آنچه «تغییر رژیم از پایین» مینامد به «بیسرسازی از بالا» چرخیده است؛ هم از آنرو که هزینه سیاسی و اقتصادی جنگ کلاسیک بالاست و هم به این دلیل که ابزارهای دیجیتال و شبکهای، قتل را «انداموار» و «کمصدا» میکنند. از انفجار پیجرها تا «رایزینگ لاین»، یک خط داستانی مشترک وجود دارد؛ ترور هوشمند بهعنوان عملیات اطلاعاتی تلفیقی. پاسخ ایران و متحدانش، صرفاً افزایش سختافزار نیست؛ بازآرایی شبکهای فرماندهی، توزیع تصمیم، انعطافپذیری ارتباطی و جنگ روایت پیشدستانه است. تجربه ژوئن ۲۰۲۵ ثابت کرد که حتی زیر بار ضربههای سنگین، «بقا + بازدارندگی + روایت» میتواند معادله دشمن را برهم زند و هزینه تداوم الگوی «ترور دولتی» را بالا ببرد.
اگر نهادهای بینالمللی نتوانند در برابر این نُرمسازی بایستند، نظم موجود که غرب خود مدعی حفاظت از آن است ــ با دستان همانها به «نظم حذف» تبدیل میشود؛ نظمی که در آن قانون جنگل حاکم است و حق حیات، نه حق، که امتیاز قابل تعلیق خواهد بود. این همان مرزی است که امروز عمداً محو میشود؛ و ایستادگی در برابر آن، نه فقط دفاع از ایران، که دفاع از حقوق بنیادین بشر است.