قطعا اسرائیل، ناتو و آمریکا به دنبال تجزیه و تضعیف کشورهای بزرگ هستند تا کنترل بیشتری بر منابع و موقعیتهای استراتژیک داشته باشند. با این وجود حتی اگر چنین پروژهای وجود داشته باشد، اجرای آن با مقاومت زیادی درون ایران و نیز در سطح منطقهای و بینالمللی مواجه خواهد شد. کشورهای منطقه و سایر قدرتهای جهانی بیشتر علاقهمند به حفظ ثبات و امنیت در منطقه هستند.
فواد شمس، کارشناس ارشد جغرافیا و برنامهریزی
شاید در نگاه اول و سطحی بین ایران و یوگسلاوی شباهتهایی از نظر نقشه جغرافیای سیاسی، تنوع قومی و مذهبی، تاریخ پرتنش میتوان دید. اما اگر دقیقتر بررسی کنیم تفاوتهای قابل توجهی در سیستم سیاسی، اقتصاد، جغرافیا و فرهنگ وجود دارد. درک این شباهتها و تفاوتها میتواند به تحلیل بهتر از پروژه بالکانیزه کردن ایران که بیم آن میرود که توسط ناتو و امپریالیسم در دستور کار باشد به ما بدهد.
بالکانیزه کردن افقی در دوردست؟
بالکانیزه شدن یا بالکانیزاسیون در ژئوپلتیکی تبدیل به یک ترم مشهور شده است، در واقع به شرایط خاصی اشاره دارد که در آن، یک منطقه یا کشور به بخشهای کوچکتر تقسیم میشود که اغلب به لحاظ قومی یا نژادی همگن هستند و با یکدیگر دچار تنشها هستند. این اصطلاح به ویژه پس از فروپاشی یوگسلاوی در دهه 1990 میلادی و جنگهای بالکان، به طور گستردهتری شناخته شد و در ژئوپلتیک مورد استفاده قرار گرفت. در سالهای اخیر تحولاتی که در لیبی، عراق و سوریه رخ داده مشابهاتهای زیادی با این الگوی بالکانیزه کردن دارد.
بعد از ١٢ روز جنگی که اسرائیل با حمایت ناتو و در نهایت دخالت مستقیم آمریکا به ایران تحمیل کرد، برخی این احتمال را میدهند که پروژه بالکانیزه کردن ایران در دستور کار امپریالیسم قرار بگیرد. البته در این بین تفاوتهای عمدهای بین ایران با یوگسلاوی یا حتی لیبی، سوریه و عراق وجود دارد. اما به هر صورت خطر بالکانیزه شدن را نباید دور از ذهن داشت.
بالکانیزاسیون در تئوری چیست؟
بالکانیزاسیون ابتدا برای توصیف وضعیت شبهجزیره بالکان به کار رفت، اما به تدریج به سایر مناطق جهان که دچار تجزیه و اختلافات داخلی شدهاند نیز اطلاق شد. این فرآیند معمولاً شامل چند مرحله است، از جمله افزایش تنشهای قومیتی یا ملیگرایانه، کاهش اعتماد به دولت مرکزی، و در نهایت تجزیه سیاسی و غالباً جنگ داخلی.
تاریخچه بالکانیزاسیون به وضعيت پیچیده شبهجزیره بالکان در جنوب شرقی اروپا بازمیگردد. در این منطقه، تقسیمات سیاسی و مرزهای قومی هیچگاه ثابت نبودهاند و تاریخ آن پر از کشمکشهای مکرر و جابجاییهای جمعیتی است. از قرن نوزدهم به بعد، فروپاشی امپراتوری عثمانی و ظهور جنبشهای ملیگرایانه در بالکان زمینههای بالکانیزاسیون را فراهم کرد.
با پایان جنگ جهانی اول و انعقاد معاهده ورسای، کشورهای جدیدی در بالکان به وجود آمدند، اما این کشورها اغلب تنشهای قومی و مذهبی حل نشده را به ارث بردند. بعد از جنگ جهانی دوم و تشکیل جمهوری فدرال سوسیالیستی یوگسلاوی، این تنشها تحت سلطه دولت کمونیستی مترقی ژنرال تیتو تا حدودی فرونشست، اما با فروپاشی بلوک شرق و بهویژه پس از مرگ تیتو، بار دیگر اوج گرفت.
یوگسلاوی دوران تیتو، ستارهای یک دم درخشید و عاقبت خاموش شد
یوگسلاوی دوران تیتو (1945-1980) یکی از دورههای مهم تاریخ بالکان است. یوزف بروز تیتو، رهبر یوگسلاوی، پس از پایان جنگ جهانی دوم توانست کشوری چندملیتی و چندفرهنگی را تحت رهبری خود مدیریت کند. تیتو به عنوان یک رهبر کارآمد و مستقل شناخته میشد که سیاستهای خاص خود را در پیش گرفت و از هر دو بلوک شرق و غرب فاصله گرفت.
یکی از ویژگیهای بارز سیاست تیتو، استقلال او از ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بود. تیتو با اتخاذ سیاستهای مستقل، به دنبال ایجاد یک یوگسلاوی مستقل و خودکفا بود. او در تلاش برای ایجاد یک مدل سوسیالیستی خاص برای یوگسلاوی بود که به آن سوسیالیسم خودمدیریتی میگفت. تا حدی هم از لحاظ اقتصادی موجب توسعه یوگسلاوی شد.
تیتو همچنین به عنوان یکی از بنیانگذاران جنبش عدم تعهد شناخته میشود. این جنبش در سال 1961 با هدف ایجاد یک جبهه مستقل از دو بلوک قدرت جهانی (آمریکا و شوروی) تأسیس شد. تیتو به همراه دیگر رهبران مانند جمال عبدالناصر از مصر و جواهر لعل نهرو از هند، تلاش کردند تا کشورهای در حال توسعه را به یکدیگر نزدیک کنند و از وابستگی به قدرتهای بزرگ جلوگیری کنند. جنبش عدم تعهد به دنبال ایجاد یک سیاست خارجی مستقل و تقویت همکاریهای اقتصادی و فرهنگی میان کشورهای عضو بود.
تیتو با برقراری روابط دیپلماتیک با کشورهای مختلف، از جمله کشورهای غربی و شرقی، سعی کرد تا یوگسلاوی را به عنوان یک قدرت مستقل در صحنه جهانی معرفی کند. او به عنوان یک میانجی در بحرانهای بینالمللی عمل کرد و تلاش کرد تا صلح و ثبات را در منطقه بالکان برقرار کند. این سیاستها باعث شد که یوگسلاوی در دوران تیتو به یک کشور مهم در عرصه بینالمللی تبدیل شود.
عوامل عمده زمینه ساز بالکانیزه شدن شرایط
یکی از مهمترین عوامل بالکانیزاسیون، تفاوتهای قومی و مذهبی است که باعث تفرقه و تنش میان گروههای مختلف جمعیتی میشود. این تفاوتها میتواند به بیاعتمادی و در نهایت به خشونت منجر شود.
تاریخ پرتنش و موقعیت جغرافیایی بالکان، با مرزهای طبیعی کوهستانی و رودخانهها، این منطقه را مستعد تجزیه و تقسیمهای سیاسی کرده است.
با اینکه یوگسلاوی بعد از جنگ جهانی دوم تحت رهبری ژنرال تیتو تا حدی توانسته بود توسعه اقتصادی خوبی پیدا کند و حتی از نظر سیاسی آزادی و تساهل بیشتری نسبت به شوروی هم داشت.
ضعف اقتصادی و فساد سیاسی بعد از مرگ تیتو شرایطی به وجود آورد که در آن گروههای قومی به دنبال ایجاد حکومتهای مستقل باشند.
قدرتهای خارجی در زمانهای مختلف برای اجرای اهداف ژئوپلیتیکی خود در بالکان مداخله کردهاند، که این امر به دامن زدن به اختلافات داخلی کمک کرده است.
فدرالیسم یوگسلاوی؛ پاشنه آشیل غیرقابل اجتناب
فدرالیسم یوگسلاوی یک سیستم سیاسی بود که در دوران تیتو اجرا میشد. البته به دلیل ساختار قومیتی ط جغرافیایی و تاریخ منطقه بالکان اجتنابناپذیر هم بود. این سیستم بر اساس تقسیم قدرت بین دولت مرکزی و جمهوریهای فدرال پایهگذاری شده بود. در این دوران، یوگسلاوی به عنوان یک فدراسیون سوسیالیستی با شش جمهوری و دو منطقه خودمختار اداره میشد. که بعدها همین زمینهساز جنگهای بالکان و فرایند بالکانیزه شدنط این کشور شد.
جمهوریهای فدرال شامل:
– بوسنی و هرزگوین
– کرواسی
– ماکدونی (اکنون مقدونیه شمالی)
– مونتهنگرو
– اسلوونی
– صربستان
مناطق خودمختار:
– کوزوو
– وویوودینا
در سیستم فدرالی یوگسلاوی، قدرت بین دولت مرکزی و جمهوریهای فدرال تقسیم شده بود. دولت مرکزی مسئول سیاستهای خارجی، دفاع و برخی مسائل اقتصادی بود، در حالی که جمهوریها در امور داخلی خودمختار بودند.
یوگسلاوی بر اساس اصل خودمدیریتی سوسیالیستی اداره میشد. این به این معنی بود که واحدهای تولیدی و اجتماعی دارای استقلال نسبی در مدیریت داخلی خود بودند.
همین ساختار فدرالی موجب جنگهای بعدی شد. تنشهای قومی میان گروههای مختلف در یوگسلاوی همواره وجود داشت اما پس از مرگ تیتو در سال 1980، این تنشها بیشتر نمایان شد. اما جرقه جنگ درست بعد از تجزیه اتحاد جماهیر شوروی و کاهش قدرت اقتصادی بلوک شرق و آغاز تجاوزات ناتو به سمت شرق زده شد. یوگسلاوی نیز با فشارهای داخلی و خارجی مواجه شد.
سیستم فدرالی یوگسلاوی، علیرغم تلاشها برای ایجاد یک مدل پیشرو از همزیستی مسالمتآمیز میان گروههای قومی متنوع، در نهایت به دلیل چالشهای داخلی و فشارهای خارجی ناپایدار، فروپاشید. این فروپاشی منجر به جنگهای یوگسلاوی در دهه 1990 شد که پیامدهای سنگینی برای مردم و منطقه بهجا گذاشت.
بالکان عبرت دیگران
اگر زمانی یوگسلاوی تحت رهبری ژنرال تیتو را میشد نمونهای از کشوری مستقل و تا حدی موفق دانست که حتی زیربار بلوکبندی دوران جنگ سرد بین شوروی و آمریکا هم نرفت. اما اتفاقات بعد از آن در یوگسلاوی و بالکان را باید درس عبرتی تاریخی دانست.
پیامدهای بالکانیزاسیون عمدتاً منفی بوده و شامل مجموعهای از جنگها، پاکسازیهای قومی و کشتار دستهجمعی میشود. این فرایند منجر به بیثباتی سیاسی و اقتصادی گسترده، مهاجرتهای اجباری و نقض گسترده حقوق بشر شده است. همچنین، بالکانیزاسیون فرایندی است که میتواند مانع از توسعه اقتصادی و اجتماعی بلندمدت یک منطقه یا کشور شود.
ایران شباهتی به یوگسلاوی دارد؟
ایران و یوگسلاوی دو کشور با پیشینههای تاریخی، فرهنگی و سیاسی بسیار متفاوت هستند. برای همین نمیتوان راحت گفت که پروژه بالکانیزه کردن ایران اجرایی است. اما در برخی موارد شباهتهایی وجود دارد که باید هوشیارانه مراقب آن بود.
– ایران و یوگسلاوی هر دو از تنوع قومی و مذهبی بالایی برخوردارند. البته در این بین در همتنیدگی ایرانیان بسیار بیشتر از یوگسلاوی است. ایران سابقه همزیستی قومیتهای مختلف را خیلی بیشتر از یوگسلاوی دارد. اگر در یوگسلاوی میشد با دستکاری مرزها و جابهجایی برخی جمعیتها ترکیب جمعیتی متنوعی شامل صربها، کرواتها، بوسنیاییها، اسلوونیاییها و مونتهنگروها را خطکشی کرد. در ایران این در همتنیدگی قومیتی انقدر زیاد است که به این راحتی نمیتوان این پروژه را پیاده کرد اما این دلیل نمیشود که مراقب تشدید تنشهایی قومی نباشیم. باید وحدت سرزمینی و اتحاد میهنی بین ایرانیان را به اشکال مختلف تقویت کنیم.
ضمن اینکه سابقهای از درگیریهای داخلی و تنشهای قومی و مذهبی در یوگسلاوی خیلی بیشتر از ایران بوده، البته در ایران، درگیریها بیشتر در قالب شورشهای موقتی بوده در حالی که یوگسلاوی شاهد جنگهای داخلی گستردهای بود.
موقعیت جغرافیایی استراتژیک هر دو کشور نقش مهمی در تاریخ و سیاستهای آنها داشته است. ایران در غرب آسیا و یوگسلاوی نیز در قلب بالکان و در همسایگی با قدرتهای اروپایی و دریای آدریاتیک هر دو مناطقی مهم برای دخالت ناتو و امپریالیسم بودهاند.
یوگسلاوی پازلی از موزائیکهای شکسته ؛ ایران فلاتی متحد
البته تفاوتهای عمده ساختار سیاسی و اقتصادی بین ایران و یوگسلاوی وجود دارد. یوگسلاوی یک جمهوری سوسیالیستی فدرال بود. در حالی که ایران سالهاست یک حکومت مرکزی به نسبت مقتدر دارد. معمولا در مقابل هرگونه ایده فدرالی هم واکنش منفی در بین ایرانیها وجود دارد. یوگسلاوی مثل یک پازل از موزائیکهای شکسته بود که در دوران تیتو با چسب بهم چسبانده شد. اما ایران فلاتی یکپارچه با امتداد تاریخی است. از طرف دیگراقتصاد ایران بیشتر بر پایه نفت و گاز استوار است، در حالی که یوگسلاوی اقتصادی متنوعتر با بخشهای صنعتی و کشاورزی داشت که شاید منبع درآمدی مطمئن برای دوران تنش نبود.
اما مهمترین نکته جغرافیاست. یوگسلاوی از ایران کوچکتر بود و پازلی ناهمگون از لحاظ قومی و زبانی و مذهبی بود. اما ایران با وجود تنوعی که دارد یک جغرافیای وسیع و بسیار پیوسته دارد، زبان رسمی ایران فارسی است که مورد پذیرش اکثریت مردم ایران قرار گرفته و در میان مردم نهادینه شده است. در حالی که یوگسلاوی چندین زبان رسمی داشت، از جمله صربی، کرواتی، اسلوونیایی و مونتهنگرویی.
ایران سابقهای طولانی به عنوان یک امپراتوری دارد، از جمله امپراتوریهای باستانی مانند هخامنشیان و ساسانیان. یوگسلاوی، با این حال، یک کشور نسبتاً جدید است که پس از جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراتوریهای عثمانی و اتریش-مجارستان شکل گرفت.
آیا امکانش هست ایران را بالکانیزه کنند؟
بعد از جنگ ١٢ روزه علیه کشورمان باید هر احتمال و سناریویی هرچند اندک و دور از ذهن را بررسی کرد. احتملا اسرائیل، ناتو و آمریکا به دنبال اجرای پروژه بالکانیزه کردن ایران هستند. فعلا این امر را میتوان یک تئوری در قالب تحلیلهای ژئوپلیتیکی مورد بررسی قرار داد.
سیاستهای ناتو و آمریکا به عاملیت اسرائیل تغییر نقشه جغرافیایی منطقه غرب آسیا در راستای تضعیف کشورهای بزرگ منطقه است. مداخلات نظامی و سیاسی در کشورهایی مانند عراق، لیبی و سوریه به تغییر رژیمها و ایجاد خلاءهای قدرت منجر شد که مقدمهای برای بالکانیزه کردن این کشورها به اشکال مختلف بود. اما آیا توان اجرای همین پروژه را در ایران دارند جای سوال است.
اما قطعا اسرائیل، ناتو و آمریکا به دنبال تجزیه و تضعیف کشورهای بزرگ هستند تا کنترل بیشتری بر منابع و موقعیتهای استراتژیک داشته باشند. با این وجود حتی اگر چنین پروژهای وجود داشته باشد، اجرای آن با مقاومت زیادی درون ایران و نیز در سطح منطقهای و بینالمللی مواجه خواهد شد. کشورهای منطقه و سایر قدرتهای جهانی بیشتر علاقهمند به حفظ ثبات و امنیت در منطقه هستند.
بحث در مورد پروژه بالکانیزه کردن ایران توسط ناتو، اسرائیل و آمریکا فعلا ناکام مانده.. شواهد معتبر و قطعی در این زمینه وجود ندارد و بیشتر تحلیلها بر اساس گمانهزنیها هستند. تمرکز بر تقویت نهادهای داخلی، بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی، و ترویج گفتمان وحدت ملی و وحدت سرزمینی میتواند به ثبات و امنیت بیشتر ایران کمک کند.