طرح ادعای حرکت ایران بهسوی «سلاح هستهای نسل چهارم» در رسانه های صهیونیستی، تلاش اسرائیل برای بازتعریف تهدید است؛ تلاشی برای انتقال پرونده از سطح پرونده های نخ نما شده به سطح تهدیدهای تمدنی، آیندهمحور.
ایران ویو24- دفاعی و امنیتی
ادعای مطرحشده از سوی منابع اسرائیلی مبنی بر اینکه ایران پیش از جنگ تحمیلی آمریکایی- صهیونیستی در تابستان گذشته، به بررسی مفهوم «سلاح هستهای نسل چهارم» مبتنی بر همجوشی خالص پرداخته، بیش از آنکه یک گزارش فنی یا افشای اطلاعاتی باشد، بخشی از یک عملیات روایتسازی هدفمند است. انتشار این ادعا در رسانههایی چون یدعوت آحارونوت و بازنشر آن در رسانه معاند اینترنشنال نیز موید این نکته است که این ادعا را باید در چارچوب جنگ روایی اسرائیل برای بازتعریف تهدید ایران تحلیل کرد؛ جنگی که هدف آن نه اثبات یک واقعیت علمی، بلکه تغییر ادراک مخاطب سیاسی و امنیتی غربی-عربی و صهیونیستی و بلکه جهانی با مفاهیم مبهم جدید است. در تبیین این خط روایی می توان به برخی اثرات ادراکی آن اشاره داشت.
۱. جابهجایی سطح تهدید: از «نقض تعهد» به «تهدید تمدنی»
در سالهای گذشته، روایت اصلی اسرائیل درباره برنامه هستهای ایران بر محور «نقض تعهدات»، «پیشرفت در غنیسازی» و «نزدیکی به نقطه گریز» شکل گرفته بود. طرح مفهوم «سلاح نسل چهارم» یک جهش روایی محسوب میشود: انتقال پرونده از سطح پرونده نخ نما شده درصد غنیسازی به سطح تهدید تمدنی و آیندهمحور، اولین سیگنال خبرسازی جدید درباره تلاش ایران برای دستیابی به فناوری ناشناخته «سلاح هستهای نسل چهارم» است.
یدعوت آحارونوت با برجستهسازی این مفهوم، تلاش میکند با بسط موضوع توانمندی های متعارف و موشکی ایران به تهدید ادعایی جدید، ایران را نه یک بازیگر در آستانه تخلف، بلکه کشوری معرفی کند که در حال «عبور از قواعد شناختهشده بازدارندگی» است. این تغییر سطح، کارکرد مستقیم دارد: این خط روایی ضمن توجیه نقض تعهد آمریکا در مذاکرات هسته ای با ایران که اخیرا رسانه های آمریکایی از تعمدی بودن آن گزارش دادند، می تواند توجیهی برای هر نوع اقدام جنگ طلبانه و اقدام متجاوزانه جدید و خارج از چارچوبهای پذیرفتهشده بینالمللی از سوی اتحاد آمریکایی- صهیونیستی باشد.
۲. تولید ابهام کنترلشده و تکذیبناپذیر
نکته مهم در گزارشهای اسرائیلی، از جمله یدعوت آحارونوت، ارائه جزئیات مبهم و خیالی که نه تنها قابل راستیآزمایی نیستند بلکه قابل تکذیب و واکنش نیز نیستند. در این سبک ادعا که البته از سوی طرف های صهیونیستی سوابق زیادی دارد نه سند مشخصی ارائه میشود، معمولا نه نام نهاد یا پروژهای روشن ارائه می شود. این خلأ اطلاعاتی تصادفی نیست؛ بلکه بخشی از تکنیک «ابهام کنترلشده» در جنگ روایی است.
در این الگو ادعا آنقدر بزرگ است که از سوی مخاطبان کنجکاو نادیده گرفته نشود؛ اما ضمنا آنقدر مبهم است که تکذیب قاطع آن نیز دشوار باشد. نتیجه این روایت سازی، شکلگیری فضایی از «شک راهبردی» در افکار عمومی و نهادهای تصمیمساز ایران برای واکنش است؛ فضایی که هزینه احتیاط را بالا میبرد و دست اسرائیل را برای اعمال فشار سیاسی و امنیتی به متحدان آمریکایی و اروپایی جهت اعمال فشار بیشتر بر ایران بازتر میکند.
۳. بازسازی تصویر علمی–نظامی ایران بهعنوان «غیرقابل پیشبینی»
طرح «همجوشی خالص» در ادبیات عمومی، با فناوریهای بسیار پیشرفته و حتی علمی–تخیلی گره خورده است. استفاده از این واژه، آگاهانه یا ناآگاهانه، ایران را در جایگاه بازیگری قرار میدهد که نهتنها در حال توسعه سلاح، بلکه در حال بازتعریف قواعد فناوری های نظامی و تغییر معادلات بازدارندگی است.
یدعوت آحارونوت با این روایت، تلاش میکند تصویر ایران را از یک بازیگر عقلانی محاسبهگر به یک کنشگر «غیرقابل پیشبینی» ارتقا دهد؛ تصویری که برای مخاطب غربی، بهمراتب تهدیدآمیزتر از یک برنامه هستهای کلاسیک است و میتواند برنامه های متجاوزانه و جنگ افروزانه اسرائیل را توجیه کند. در واقع این گزارش را باید بخشی از مکمل رسانهای میدان دانست. از این منظر، یدعوت آحارونوت نه صرفاً یک رسانه، بلکه یکی از ابزارهای شکلدهی به «محیط ادراکی» پیش از تصمیمهای بزرگ امنیتی است.
جمعبندی
ادعای بررسی «سلاح هستهای نسل چهارم» توسط ایران، بیش از آنکه افشای یک برنامه واقعی باشد، ساخت یک تهدید روایی جدید است؛ تهدیدی که با بزرگنمایی، ابهام و زبان آیندههراس، تلاش میکند موازنه ادراکی را به نفع اسرائیل تغییر دهد. درک این الگو برای ایران ضروری است، زیرا پاسخ به چنین ادعاهایی نه صرفاً فنی یا تکذیبی، بلکه نیازمند راهبرد ضدروایت و مدیریت فعال افکار عمومی بینالمللی است.


