AR | EN

1404-06-04 23:49

AR | EN

1404-06-04 23:49

اشتراک گذاری مطلب
یادداشت اختصاصی دکتر ابراهيم متقی، استاد دانشگاه تهران در ایران ویو24

ايران، امنيت شكننده و جهان آشوب‌زده

ایران در میانه‌ی یک محیط بحرانی و جهانی آشوب‌زده ایستاده است؛ جهانی که بیش از هر زمان دیگر به سال ۱۹۳۸ و سایه‌ی جنگ‌های ویرانگر شبیه شده است. ایران باید چه کند؟

 

دکتر ابراهيم متقی، استاد دانشگاه تهران

 

دوران‌های عطف تاریخی با نشانه‌هایی از بحران، بی‌ثباتی و امنیت شكننده همراه است. هرگونه شكل‌بندی سیاست جهانی در دوران بحران منجر به ظهور «جهان آشوب‌زده» می‌شود. در چنین شرایط و دوران تاریخی، بسیاری از راهبردهای سیاست جهانی تغییر پیدا كرده و نشانه‌هایی از ناپایداری، بی‌ثباتی و چالش‌های تصاعدیابنده را شاهد خواهیم بود. بحران در نظام جهانی مربوط به شرایطی است كه شكل‌بندی‌های ساختاری امنیت منطقه‌ای و سیاست جهانی با تغییراتی همراه شود.

ایران در حوزه ژئوپلیتیك «محیط بحرانی» و «منطقه آشوب‌زده» قرار دارد. طبیعی است كه هرگونه تغییرات ساختاری می‌تواند تأثیر خود را در فضای سیاسی و امنیتی ایران به‌جا گذارد. عبور از فضای سیاسی و ژئوپلیتیكی منطقه آشوب‌زده از این جهت اهمیت دارد كه رابطه متقابل كشورها بر اساس ضرورت‌های ساختاری شكل می‌گیرد. در شرایط بحران، هر كشوری از جمله ایران نیازمند بهره‌گیری از سازوكارهای «مدیریت بحران منطقه‌ای و بین‌المللی» خواهد بود.

عبور از شرایط شكننده بحران‌های امنیت منطقه‌ای بدون بهره‌گیری از سازوكارهای مربوط به «استراتژی بقا» امكان­پذیر نخواهد بود. در دوران بحران، نظم جهانی با نشانه‌هایی از چالش امنیتی روبرو شده و در نتیجه زمینه برای ظهور «جنگ‌های منطقه‌ای»، «بی‌ثباتی‌های تصاعدیابنده» و «افزایش عطش توسعه راهبردی قدرت‌های بزرگ» همراه خواهد شد. بسیاری از نشانه‌های عصر موجود در روابط بین‌الملل با شاخص‌های امنیتی جهان 1938 مشابهت دارد.

در سال 1938 هیتلر احساس می‌كرد كه از قابلیت لازم برای كنترل نظم جهانی جدید برخوردار است. هیتلر همچنین در صدد بود تا شاخص‌های قدرت در سیاست جهانی را تغییر داده و بر این اساس تلاش می‌كرد تا نشانه‌هایی از «هژمونی جهانی» را در دستور كار قرار دهد. هیتلر از سنت‌های «بیسمارك» و «ویلهلم اول» عبور نموده و تمامی قدرت‌ خود را به كار گرفت تا «انگاره‌های ویلهلم سوم» را اعاده كند. در این دوران تاریخی، زمینه برای ظهور و بازتولید جنگ‌های منطقه‌ای فراهم شده و این امر منجر به تصاعد بحران گردید.

شكل‌بندی‌های قدرت و الگوی كنش رفتاری ترامپ در سیاست بین‌الملل مشابهت بسیار زیادی با تحولات 1938 دارد. هیتلر در سال 1938 تلاش نمود تا نقش هژمونیك خود در اروپا و سیاست جهانی را تثبیت نماید. «كنفرانس مونیخ» و «معاهده سودت» را می‌توان نشانه‌های سیاست قدرت هیتلر در جهانی دانست كه موازنه منطقه‌ای و جهانی دچار ابهام و تغییرات مرحله‌ای شده بود. انگاره توسعه قدرت، دغدغه اصلی هیتلر برای اثربخشی در حوزه نظام جهانی محسوب می‌شد.

1- ترامپ، سیاست بین‌الملل و اعاده جهان آشوب‌زده

جهان آشوب‌زده در شرایطی به وجود می‌آید كه شكل‌بندی‌های ساختاری و معادله قدرت در وضعیت تغییرات مرحله‌ای قرار گرفته، اما هیچ بازیگری قادر به كنترل فرآیندهای گریز از مركز نخواهد بود. در فضای جهان آشوب‌زده، هر بازیگری تلاش می‌كند تا نشانه‌ها و زمینه‌های اثربخشی محیطی را در دستور كار قرار دهد. بحران‌های تصاعدیابنده به‌عنوان بخشی از واقعیت پایان‌ناپذیر سیاست جهانی در دوران دونالد ترامپ محسوب می‌شود. بحران‌هایی كه انعكاس سیاست دونالد ترامپ در جنوب غرب آسیا، امریكای لاتین، حوزه اوراسیا و منطقه قفقاز بوده و در هر مرحله تاریخی با نشانه‌هایی از بازتولید ساختاری بحران همراه می‌شود.

بسیاری از واقعیت‌های دهه 1930 را می‌توان در سیاست موجود جهانی نیز مشاهده نمود. ترامپ حتی در روند «كنفرانس آلاسكا» و در فضای استقبال از «ولادیمیر پوتین» در صدد برآمد تا نشانه‌های سیاست قدرت را منعكس نموده و از این طریق بر نشانه‌های موازنه جهانی و منطقه‌ای غلبه كند. ادبیات «جو بایدن» رئیس‌جمهور قبلی ایالات متحده درباره امكان گسترش جنگ‌های منطقه‌ای و تصاعد آن به ظهور جنگ جهانی سوم، انعكاس چنین انگاره‌ای در واكنش به سیاست‌پردازی جهانی دونالد ترامپ محسوب می‌شود.

هرگونه سیاست قدرت در شرایطی شكل می‌گیرد و آثار خود را در محیط منطقه‌ای منعكس می‌كند كه نشانه‌هایی از موازنه كنترل‌كننده وجود داشته باشد. در عصر موجود، ایالات متحده دوران ترامپ به‌عنوان بازیگر موازنه‌دهنده نه تنها تمایلی به اتخاذ سازوكارهای «صلح‌سازی از طریق موازنه» ندارد، بلكه در صدد است تا معادله قدرت را در تمامی حوزه‌های جهانی اعمال نموده و از این طریق زمینه برای «ظهور آشوب منطقه‌ای» فراهم شده است.

نشانه‌های آشوب در محیط منطقه‌ای و نظم جهانی را می‌توان در ارتباط با بحران‌های منطقه‌ای و جنگ‌های پایان‌ناپذیر دانست. جنگ‌هایی كه برخی از بازیگران آن از جمله اسرائیل و اوكراین مورد حمایت ایالات متحده قرار گرفته و از این طریق زمینه برای بر هم خوردن موازنه اجتناب‌ناپذیر شده است. واقعیت‌های روابط بین‌الملل بیانگر این موضوع است كه هرگونه تصاعد بحران، شرایط لازم برای ظهور و بازتولید جنگ‌های جهانی را به وجود می‌آورد.

جنگ جهانی اول و دوم در شرایطی شكل گرفت كه موازنه ناپایدار در قابلیت و اثربخشی قدرت‌های اروپایی ایجاد شده و هیچ یك از آنان قادر به ایفای نقش هژمونیك نبودند. در سال 2025 دونالد ترامپ تلاش دارد تا شكل جدیدی از موازنه منطقه‌ای را پیگیری و در دستور كار قرار دهد. طبیعی است كه چنین فرآیندی، زمینه بحران و كنش متقابل سایر بازیگران را فراهم می‌سازد. حضور بخشی از رهبران كشورهای اروپایی در اجلاسیه واشینگتن در دیدار با دونالد ترامپ بیانگر این واقعیت است كه ایالات متحده تلاش دارد تا از سازوكارهای كنش هژمونیك بهره گرفته و این امر به گونه اجتناب‌ناپذیر چالش‌های جدیدی را در سیاست جهانی و منطقه‌ای به‌وجود می‌آورد.

2- راهبرد ایران در جهان آشوب‌زده

تبیین واقعیت‌های سیاسی و راهبردی ایران در عصر موجود با نشانه‌هایی از «ابهام و عدم اطمینان امنیتی» پیوند یافته است. در چنین شرایطی، طبیعی است كه امكان اعاده جنگ‌های جدید وجود دارد. اگرچه جنگ 12روزه اسرائیل و امریكا علیه ایران بر اثر نشانه‌هایی از «آتش‌بس مبهم و شكننده» متوقف شد، اما بسیاری از تحلیلگران ایرانی و بین‌المللی اعتقاد دارند كه نشانه‌هایی از اعاده جنگ و پایان آتش‌بس در حال شكل‌گیری می‌باشد. چنین نشانه‌هایی را می‌توان به‌عنوان بخشی از ابهام امنیتی جهان در حال گذار دانست.

در چنین شرایطی نشانه‌هایی از میانجیگری در حوزه سیاست جهانی مشاهده می‌شود. تلاش چین و روسیه تاكنون به نتیجه مثبت و سازنده برای «شرایط ترك مخاصمه» منجر نشده است. بنابراین طبیعی به نظر می‌رسد كه ایران در آینده نزدیك با نشانه‌هایی از تهدید امنیتی جدید روبرو شود؛ تهدیدی كه می‌تواند زمینه بازتولید مرحله دوم جنگ و رویارویی نظامی امریكا و اسرائیل با ایران را به وجود آورد. هرگاه نشانه‌هایی از تهدید تصاعدیابنده ظهور ‌یابد، امكان شكل‌گیری و اعاده سازوكارهای كنش تخاصمی بازیگران درگیر بحران و تضادهای امنیتی اجتناب‌ناپذیر است. ایران در فضای تصاعد بحران منطقه‌ای ناچار خواهد بود تا «راهبرد بقا» را به‌عنوان محور اصلی سیاست امنیتی خود در دستور كار قرار دهد.

در فضای موجود جهانی، كشور چین «سیاست گذار آرام» را پیگیری می‌كند. پوتین نیز «موازنه راهبردی» را مورد توجه قرار می‌دهد. آنچه را كه «مدودوف» معاون رئیس‌جمهور روسیه در روزهای نخستین آگوست 2025 درباره امكان كاربرد سلاح هسته‌ای در شرایط تصاعد بحران به كار گرفت، با نشانه‌های موجود سیاست جهانی هماهنگی دارد. كشورهای اروپایی در شرایط موجود خود را با رؤیاهای پایان‌ناپذیر ترامپ تطبیق می‌دهند. اجلاسیه واشینگتن 18 آگوست 2025 واقعیت‌های نظم جدید جهانی را منعكس می‌سازد. در شرایط موجود صرفاً ایران و روسیه سیاست مقاومت در برابر هژمونی جهانی را در دستور كار خود قرار داده‌اند.

به‌كارگیری سیاست مقاومت یكی از شاخص‌های «راهبرد بقا» در انگاره كنش سیاسی و امنیتی جمهوری اسلامی محسوب می‌شود. ایران همانند بسیاری از كشورهای منطقه‌ای و قدرت‌های بزرگ نیازمند «گذار مسالمت‌آمیز» از فضای راهبردی «عدم اطمینان» و «بحران‌های تصاعدیابنده» می‌باشد. در چنین شرایطی، ایران می‌بایست از سازوكارهای مربوط به «دیپلماسی امنیتی» استفاده نماید. ویژگی اصلی دیپلماسی امنیتی آن است كه تأثیر هرگونه كنش دیپلماتیك بر شاخص‌های راهبردی ایران مورد بررسی قرار می‌گیرد.

از آنجایی كه امریكا و اسرائیل سیاست كنش خصمانه با ایران را در دستور كار قرار داده‌اند، بنابراین طبیعی است كه در آینده نیز چنین رویكردی را پیگیری نموده یا آن را به‌عنوان چاشنی «دیپلماسی اجبار» به كار گیرند. سیاست امنیتی ایران مبتنی بر نشانه‌هایی از همكاری‌های دوجانبه و چندجانبه در محیط منطقه‌ای خواهد بود. ایران برای گذار از بحران می‌بایست سیاست قدرت را به‌عنوان پشتوانه كنش دیپلماتیك خود می‌داند. سیاست قدرت را می‌توان در مانور نظامی ایران در 21 آگوست 2025 مشاهده نمود.

هرگونه سیاست قدرت می‌تواند زمینه لازم برای «تحرك دیپلماتیك» و «اثربخشی سیاسی در معادلات ژئوپلیتیكی» را به وجود آورد. مانور موشكی ایران نشانه‌هایی از «قدرت مقاومت در برابر تهدیدات فزاینده» را منعكس می‌سازد. مانور موشكی ایران تلاشی برای دیپلماسی سازنده در فضای تهدیدات تصاعدیابنده

خواهد بود. بهره‌گیری از «سیاست نمایش قدرت» در عصر تهدیدات فزاینده علیه ایران ماهیت تهاجمی نداشته، بلكه واقعیت‌های جدید كنش متقابل ایران را منعكس می‌سازد. مانور موشكی ایران در شرایطی انجام گرفت كه ایالات متحده و اسرائیل احساس نكنند كه در شرایط برتری مطلق قرار خواهند داشت. ایران به این موضوع واقف است كه هرگونه موازنه منجر به تداوم فرآیند صلح‌سازی می‌شود. بنابراین ضرورت‌های راهبرد بقا ایجاب می‌كند كه ایران سیاست مقاومت، مانور تاكتیكی و بهینه‌سازی قابلیت‌های اجتماعی خود را در فضایی به‌كار گیرد كه مبتنی بر «دیپلماسی سازنده» باشد.

نتیجه

سیاست جهانی با نشانه‌هایی از بحران، ابهام امنیتی و چالش‌های فراگیر در حال گذار پیوند یافته است. دونالد ترامپ رئیس‌جمهور امریكا تلاش دارد تا سیاست قدرت را به‌عنوان ابزاری برای هژمونی و حتی «سلطه جهانی» به كار گیرد. بهره‌گیری از سیاست قدرت در شرایطی مطلوب است كه هدف بازیگران و كارگزاران مبتنی بر نشانه‌هایی از موازنه‌سازی و همكاری‌های چندجانبه باشد. موازنه‌سازی را می‌توان به‌عنوان بخشی از «دیپلماسی صلح در شرایط بحران‌های تصاعدیابنده منطقه‌ای و جهانی» دانست.

در فضای جهان آشوب‌زده هرگونه آتش‌بس و حتی سیاست ترك مخاصمه، ماهیت ناپایدار و تغییریابنده خواهد داشت. اگرچه لیبرال‌های روابط بین‌الملل به این موضوع توجه دارند كه روایت محور اصلی سیاست قدرت و یا دیپلماسی صلح می‌باشد، اما تولید هر روایت نیازمند زیربنای مادی قدرت به‌عنوان ابزار بازدارنده در برابر تهدیدات خواهد بود. سیاست قدرت می‌تواند زمینه همكاری‌های متقابل بازیگرانی را به وجود آورد كه امكان كنش ارتباطی آنان با یكدیگر وجود داشته و این امر برای مقابله در برابر تهدیدات فراگیر بازیگرانی به‌كار گرفته می‌شود كه در صدد سیاست تغییر نظم جهانی و منطقه‌ای ‌باشند.

 

 

اشتراک گذاری مطلب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *