بیروت در حالی خواستار گفتوگو با تهران در کشور بی طرف شده که خود در قلب میدان امنیتی اسرائیل قرار دارد؛ کشوری که در هارتلند عربی-اسرائیلی سرنوشتی گرهخورده به محور مقاومت دارد. انتخاب مسیر فاصلهگذاری از ایران، نادیدهگرفتن همین واقعیتهای ژئوپلیتیک است و میتواند لبنان را به سرزمین اشغالی صهیونیست ها تبدیل کند.
عفیفه عابدی – ایران ویو24
یوسف رجی، وزیر خارجه لبنان اعلام کرد که در «شرایط فعلی» دعوت سید عباس عراقچی، همتای ایرانی خود را برای سفر به تهران نمیپذیرد و ترجیح میدهد گفتوگوها در کشور سوم و «بیطرف» برگزار شود. هر چند این پیام را به دلایل مختلف نمی توان موضع رسمی لبنان محسوب کرد؛ اما نقطه آغازی برای بازخوانی راهبرد جدید دولت لبنان در قبال ایران و عوامل داخلی و خارجی شکلدهنده آن است.
در یک سال گذشته، بهویژه پس از شهادت سید حسن نصرالله دبیرکل حزبالله، دولت جدید بیروت رویکردی سرد، محدود و تا حدی تقابلی نسبت به تهران اتخاذ کرده است. این رویکرد، امتداد طبیعی گفتمان غربی–صهیونیستی درباره «دخالت ایران در سیاست داخلی لبنان» است؛ گفتمانی که اکنون به زبان رسمی برخی نهادهای دولتی لبنان نیز آمده و به نظر میرسد تلاش دارد سطح روابط تهران–بیروت را به حداقل ممکن کاهش دهد؛ آن هم با این وعده که لبنان مستقل از محور مقاومت می تواند مانند برخی کشورهای عربی منطقه چون کشورهای حاشیه خلیج فارس در سایه حمایت آمریکا، ثروتمند شود.
با این حال، بیروت با طرح ایده گفتوگو در کشور ثالث مدعی است که به دنبال «حفظ پنجره دیپلماسی با ایران» است. اما تأکید مکرر بر لزوم مذاکره در مکان بیطرف عملاً تکرار همان ادعاهای مداخله ایران است. این در حالی است که گفتگو در کشور سوم معمولاً در روابط کشورهایی اعمال میشود که مناسباتی خصمانه، امنیتی و همراه با تهدید متقابل دارند؛ نه میان دو دولت که در ظاهر، هیچ سطحی از خصومت نظامی یا تقابل راهبردی اعلامشده ندارند.
مشکل اصلی دولت لبنان آن است که واقعیتهای بنیادین ژئوپلیتیکی و امنیتی خود را نادیده میگیرد. لبنان در غرب آسیا موقعیتی کاملاً متفاوت و شکننده دارد. این کشور که در همسایگی مستقیم سرزمینهای اشغالی قرار گرفته، هیچگاه امکان برخورداری از «شرایط امنیتی عادی» نداشته و نخواهد داشت. نه ساختار امنیتی آن شبیه دولتهای عربی خلیج فارس است و نه جایگاه ژئوپلیتیک آن با دولتهای شبهجزیره قابل مقایسه است. لبنان؛ همچون سوریه در «هارتلند نزاع عربی–اسرائیلی» قرار دارد و به همین دلیل زیر فشار ساختاری و مزمن رژیم صهیونیستی و نیز مداخلات منطقهای و بینالمللی قرار میگیرد.
بر خلاف کشورهای عربی خلیج فارس که فاصله جغرافیایی معناداری تا فلسطین اشغالی دارند و وزن ژئوپلیتیک خود را از انرژی و تجارت جهانی میگیرند و نه حمایت آمریکا (چنانچه حمله سپتامبر گذشته اسرائیل به قطر موید آن است)، لبنان مرز زمینی مستقیم با سرزمین های اشغالی تحت کنترل اسرائیل دارد و بخشی از جبهه شمالی در برابر تلآویو محسوب میشود. بنابراین، فشار امنیتی به لبنان نه مقطعی، که ماهیتاً ساختاری، مستمر و همیشگی است.
بر اساس اسناد رسمی امنیتی اسرائیل، تحلیلهای مراکز پژوهشی و شواهد تاریخی، لبنان برای تلآویو نه صرفاً یک همسایه تهدیدزا، بلکه حوزهای برای عمق استراتژیک، نفوذ سیاسی و کنترل ژئوپلیتیک است. از منظر رژیم صهیونیستی، تسلط بر محیط امنیتی لبنان بخشی از «دکترین امنیتی شمال» و در عین حال تکمیلکننده پروژه تبدیل اسرائیل به هاب انرژی و تجارت شرق مدیترانه است. در نتیجه، خاک لبنان عملاً بخشی از هندسه امنیتی–اقتصادی آینده اسرائیل تلقی میشود.
در حوزه داخلی نیز لبنان ساختار اجتماعی و هویتی منحصر به فردی دارد: ترکیب پیچیدهای از مذاهب و فرهنگ های مختلف است که هرکدام پیوندهای منطقهای، تاریخی و سیاسی خاص خود را دارند. به همین دلیل، سیاست خارجی لبنان، برخلاف کشورهای تکساختار خلیج فارس، ناگزیر در چهارچوب «مدیریت امنیتی» تعریف میشود؛ مدیریتی که بهطور مستقیم درگیر پیامدهای مسئله تاریخی فلسطین، نزاع عربی–اسرائیلی، تحولات سوریه، و حضور بازیگران منطقهای و فرامنطقهای است.
با این پیشزمینه، روشن است که دولت بیروت در شرایط تشدید حملات اسرائیل، فشارهای بینالمللی برای خلع سلاح گروههای مقاومت و حساسیتهای داخلی، میکوشد تصویری از فاصلهگذاری با تهران ارائه دهد تا خود را از فشارهای غربی–عربی مصون نگاه دارد. اما پیشنهاد مذاکره در کشور بی طرف نه تنها راهبردی نیست، بلکه از دیدگاه ایران اقدامی «غیرقابل توجه» محسوب میشود؛ زیرا تهران هیچیک از ادعاهای مداخله یا انتقال منازعه به لبنان را قبول ندارد و پذیرش مکان ثالث میتواند تأیید ضمنی چنین ادعاهایی تلقی شود.
به بیان دیگر، پیشنهاد بیروت نه تناسبی با واقعیتهای ژئوپلیتیک لبنان دارد و نه با ماهیت روابط تاریخی ایران و این کشور. تهران میتواند درهای گفتوگو را باز نگه دارد، اما پذیرش چارچوبی که بر روایت نادرست و القایی غربی–صهیونیستی استوار است، هم با اصول سیاست خارجی ایران ناسازگار است و هم بهطور پارادوکسیکال به امنیت لبنان آسیب میزند؛ لبنان دقیقاً در نقطهای قرار گرفته که بدون مشارکت و حمایت محور مقاومت نمیتواند از فشارهای اسرائیل و شبکههای نفوذ خارجی عبور کند.
برای دولت کنونی لبنان در شرایط فعلی تنها یک پیام باقی میماند: «ما آرزوی حفظ ثبات، ایستادگی ملی و صیانت از تمامیت سرزمینی لبنان را داریم؛ موفق باشید»


